کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حنذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حنذ
لغتنامه دهخدا
حنذ. [ ح َ ] (ع مص ) تحناذ. بریان کردن گوسفند و مانند آن . (تاج المصادر بیهقی ). بریان کردن گوسفند را در مغاکی و گذاشتن بالای آن سنگهای گرم تا خوب پخته شود. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بریان کردن گوسفند و مانند آن . (تاج المصادر زوز...
-
حنذ
لغتنامه دهخدا
حنذ.[ ح ِ ] (ع اِ) حنیذ. محنوذ. گوسپند و گوساله ٔ بریان کرده شده یا گوسفند گرم که پس از بریان کردن هنوز آب از آن چکد. (از اقرب الموارد). رجوع به حنیذ شود.
-
جستوجو در متن
-
حانذ
لغتنامه دهخدا
حانذ. [ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حنذ. بریان کننده .
-
محنوذ
لغتنامه دهخدا
محنوذ. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از حنذ. حنیذ (در تمام معانی ). اسب دوانیده و سپس جل کرده ٔدر آفتاب بسته تا عرق کند. (ناظم الاطباء). اسبی که مهمیز کرده دوانیده شود یک دو تک بعد آن در آفتاب استاده کرده جل بر آن انداخته شود تا عرق کند. (آنندراج ). || گ...
-
بریان کردن
لغتنامه دهخدا
بریان کردن . [ ب ِرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کباب کردن . برشته کردن . پختن . تف دادن . اشتواء. اطباخ .افتئاد. اکشاء. انضاج . حَنذ. تَشویة. شَی ّ. طَجن . طَهو. طَهی . طَهَیان . قَلو. قَلی . کَشَی : از آن پس که بی توش و بی جانْش کردبر آن آتش تیز بریانْش کر...