کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حنجور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حنجور
لغتنامه دهخدا
حنجور. [ ح ُ ] (ع اِ) جامه دان خرد. || نوعی از شیشه که در آن ذرور نگاه دارند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نای گلو. خشک نای . ج ، حناجر. (منتهی الارب )(مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رجوع به حنجود شود.
-
جستوجو در متن
-
حناجیر
لغتنامه دهخدا
حناجیر. [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حُنجور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی جامه دان خرد و نوعی شیشه برای نگه داشتن ذرور و نای گلو. (آنندراج ). رجوع به حنجور شود.
-
ذروردان
لغتنامه دهخدا
ذروردان . [ ذَ ] (اِ مرکب ) حنجور. ظرفی که درآن ذرور نگاه دارند. دارودان . (یادداشت لغت نامه ).
-
حناجر
لغتنامه دهخدا
حناجر. [ ح َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ حنجره به معنی نای گلو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) : خناجر جز با حناجر مضاربت نمیکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به حنجره شود. || ج ِ حنجور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حنجور شود.
-
حرقدة
لغتنامه دهخدا
حرقدة. [ ح َ ق َ دَ ] (ع اِ) گره خشکنای گلو. سیبک . عقده ٔ حنجور. گره گلو. || ناقه ٔ اصیل و نجیب . ج ، حَراقِد. (منتهی الارب ).
-
خشکنای
لغتنامه دهخدا
خشکنای . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) نای گلو را گویند و بعربی حلقوم . (برهان قاطع). مجرای نفس و سرفه است از درون و آن طبقاتی است غضروفی ، مَسحَط، سلجان ، مَزرَد، زُلقوم حَنجور، حَنجَرَه . (یادداشت بخط مؤلف ): تدکیم ؛ بسرخود در خشکنای کسی زدن . (منتهی الارب )...