کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حناجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حناجر
/hanājer/
معنی
= حنجره
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حناجر
فرهنگ فارسی معین
(حَ جِ) [ ع . ] (اِ.) جِ حنجره .
-
حناجر
لغتنامه دهخدا
حناجر. [ ح َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ حنجره به معنی نای گلو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) : خناجر جز با حناجر مضاربت نمیکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به حنجره شود. || ج ِ حنجور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حنجور شود.
-
حناجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَنجَرَة] (زیستشناسی) [قدیمی] hanājer = حنجره
-
واژههای مشابه
-
حَنَاجِرَ
فرهنگ واژگان قرآن
حنجره ها
-
واژههای همآوا
-
حَنَاجِرَ
فرهنگ واژگان قرآن
حنجره ها
-
جستوجو در متن
-
مضاربت
لغتنامه دهخدا
مضاربت . [ م ُ رَ / رِب َ ] (از ع ، مص ) مال به کسی دادن برای تجارت که نفعآن شرکت باشد. (غیاث ). و رجوع به مضاربة شود. || نبرد کردن : خناجر جز با حناجر مضاربت نمی کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 323).
-
حنجور
لغتنامه دهخدا
حنجور. [ ح ُ ] (ع اِ) جامه دان خرد. || نوعی از شیشه که در آن ذرور نگاه دارند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نای گلو. خشک نای . ج ، حناجر. (منتهی الارب )(مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رجوع به حنجود شود.
-
خناجر
لغتنامه دهخدا
خناجر. [ خ َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ خُنجور. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || ج ِ خنجر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) : خناجر جز با حناجر مضاربت نمیکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
حنجر
لغتنامه دهخدا
حنجر. [ ح َ ج َ ] (ع اِ) دوایی است که آنرا سرخ مرد گویند و بعربی عصی الراعی خوانند. (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). || حلق و گلو. (غیاث ). حلقوم . (ناظم الاطباء) (غیاث از منتخب ). نای گلو. (آنندراج ) (مهذب الاسماء). ج ، حناجر : دشمن ز دو پستان اج...
-
حنجرة
لغتنامه دهخدا
حنجرة. [ ح َ ج َ رَ ] (ع اِ) نای گلو. خشک نای . نای حلقوم . ج ، حناجر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آلت آواز حنجره است و اوسه غضروف است : ورقی ، ما لا اسم له ، مکبی . و این آخری را طرجهالی نیز نامند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سر قصبةالریه و آن عضوی...