کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمیدی بلخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمیدی بلخی
لغتنامه دهخدا
حمیدی بلخی . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) فخرالعلماء و زین الفضلا حمیدالدین عمربن محمود. از مشاهیر علما و معارف حکما بود. رجوع به حمیدالدین محمودی و رجوع به مجمع الفصحا ج 1 ص 198 و 199 شود.
-
واژههای مشابه
-
حمیدی اختیاری
لغتنامه دهخدا
حمیدی اختیاری . [ ح َ ی ِ اِ ] (اِخ ) از شاعران است . او را در تذکره ها مدح کرده و بعضی از اشعارش را آورده اند. این اشعار بدو منسوب است :بگشاده ای بجور من بیقرار دست بربسته ای به بند غمم استوار دست از غایت لطیفی و از نازکی ترادارم عجب که رنجه ندارد س...
-
حافظ حمیدی
لغتنامه دهخدا
حافظ حمیدی . [ ف ِ ظِ ح ُ م َ] (اِخ ) محمدبن فتوح بن عبداﷲ الازدی المیورقی الحمیدی ، مکنی به ابوعبداﷲ. مورخ و محدث اندلس . مولد وی بسال 418 هَ . ق ./ 1027 م . او سفری به مصر و مکه و دمشق کرد و به بغداد سکنی گزید و بسال 488 هَ . ق . بدانجا وفات یافت ....
-
جستوجو در متن
-
سماری
لغتنامه دهخدا
سماری .[ س ُ ] (اِ) جهاز را گویند و به عربی سفینه خوانند.(برهان ). کشتی . (از آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). سفینه . کشتی . جهاز. (ناظم الاطباء) : ای فلک مرکب عماری تواشک تا کی کشد سماری تو. حمیدی بلخی .اندر آن دریا سماری وآن سماری جانورواندر ...
-
مجرد
لغتنامه دهخدا
مجرد. [ م ُ ج َ ر رَ ] (ع ص ) برهنه . عریان . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- فلان حسن المجرد؛ فلان در برهنگی خوش و آکنده گوشت است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || برکشیده (تیغ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سیف مجرد؛ شمشیر کشیده ....
-
نرم
لغتنامه دهخدا
نرم . [ ن َ ] (ص ) هندی باستان : نمرا (مطیع، منقاد)، اوستا: نمره واخش (؟) ، پهلوی : نرم (نرم ، لطیف )، افغانی و بلوچی ووخی : نرم ، کردی : نرم ، نرم ، زازا: نمر . جسمی که به هنگام لمس و تماس لطیف وملایم نماید. ضد سخت . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جس...
-
مسمار
لغتنامه دهخدا
مسمار. [ م ِ ] (ع اِ) آنچه بدان چیزی را استوار کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هرچه بدان چیزی یا جائی را بند و مضبوط نمایند. بند آهن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بند. (دهار). ج ، مَسامیر : بپیوند مسمارهای گران ز سر تا به پایش ببند اندران . ف...
-
مصاف
لغتنامه دهخدا
مصاف . [ م َ صاف ف ] (ع اِ) ج ِ مَصَف ّ. (منتهی الارب ). موضعهای صف . (از یادداشت مؤلف ). جاهای صف زدن . (منتهی الارب ). || جای صف زدن برای کشتی و زورآزمایی . محل مبارزه در کشتی گیری و دیگر حرکات پهلوانی و غیره : فرمود تا مصارعت کنند... و مصاف آراست...
-
عروس
لغتنامه دهخدا
عروس . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (منتهی الارب ). زن نوکدخدا و مرد نوکدخدا، مگر در عرف اطلاق این بیشتر بر زن کنند، و به ضمتین خواندن خطاست . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (ناظم الاطباء). مرد و زن مادام ک...
-
شکستن
لغتنامه دهخدا
شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص ) چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن و ریزریز کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . قطعه قطعه کردن . پاره پاره کردن . کسر. اشکستن . بشکستن . تفتیت . وطس . هدّ. فض ّ. وقم . اسم مصدر از آن شکنش است که مرخم آن شکن مستعمل است . (ی...