کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حملۀ بازیابی کلید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
key recovery attack
حملۀ بازیابی کلید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] نوعی حمله به قصد یافتن کلید یک سامانۀ رمز
-
واژههای مشابه
-
حمله
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاخت، تعرض، تک، تهاجم، شبیخون، نهب، هجوم، یورش ۲. صرع، غش ۳. صولت ۴. اعتراض، انتقاد (شدید) ۵. حالت بحران، اختلال ناگهانی، ۶. ایست، سنکوب
-
حمله
فرهنگ واژههای سره
آفند، تاختن، تازش، تک، تاخت
-
حمله
فرهنگ فارسی معین
(حَ لِ یا لَ) [ ع . حملة ] 1 - (مص ل .) آهنگ جنگ کردن ، هجوم بردن ، 2 - (اِ.) هجوم ، یورش . 3 - غش (پزشکی ). 4 - دفعه .
-
حمله
فرهنگ فارسی معین
(حَ مَ لَ) [ ع . حملة ] (ص . اِ.) جِ حامل ؛ حمل کنندگان ، برندگان .
-
حمله
لغتنامه دهخدا
حمله . [ ح َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامل : حملةالعرش ؛ بردارندگان عرش . (مهذب الاسماء). حمله ٔ قرآن : اشراف امتی حملة القرآن .
-
حملة
لغتنامه دهخدا
حملة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) آهنگ بر دشمن در جنگ . (منتهی الارب ). صولت : بهر حمله ای قارن رزم سازبیفکند صد گرد گردن فراز.فردوسی .بیک حمله از جایشان بگسلدچو بگسستشان بر زمین کی هلد. فردوسی .- حمله آوردن ؛ حمله بردن :یکی حمله آورد کافور سخت بر آن بارورخس...
-
حملة
لغتنامه دهخدا
حملة. [ ح ِم ْ / ح ُ ل َ ] (ع مص ) نقل کردن و رفتن از جایی بجایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حملة
دیکشنری عربی به فارسی
زمين مسطح , جلگه , يک رشته عمليات جنگي , لشکرکشي , مبارزه انتخاباتي , مسافرت درداخل کشور
-
حمله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حملَة] hamle ۱. یورش.۲. هجوم در جنگ.۳. (اسم) (پزشکی) [عامیانه] = صرع۴. (اسم) (پزشکی) اختلال ناگهانی در یکی از اعضای بدن، مانند قلب یا مغز.۵. [مجاز] اعتراض یا انتقاد شدید.〈حمله آوردن: (مصدر لازم) هجوم آوردن؛ یورش آوردن.〈حم...
-
حمله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حملَة، جمعِ حامل] [قدیمی] hamale = حامل
-
حَمْلُهُ
فرهنگ واژگان قرآن
حمل کردن او
-
حمله
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hamla طاری: hamla طامه ای: hamla طرقی: hamla کشه ای: hamla نطنزی: hamla
-
حمله
دیکشنری فارسی به عربی
اندفاع , بداية , صرع , مخالفة , نوبة , هجوم , هستيريا , وصول