کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حملت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حملت
لغتنامه دهخدا
حملت . [ ح َ ل َ ] (ع اِ) حملة : حربگه مرد سخندان بسی صعب تر از معرکه ٔ حملت است . ناصرخسرو.رجوع به حملة شود.
-
واژههای مشابه
-
حَمَلَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
حمل کرد
-
حُمِلَتِ
فرهنگ واژگان قرآن
حمل شد (منظور از حمل شدن زمين و جبال در جمله "حُمِلَتِ ﭐلْأَرْضُ وَﭐلْجِبَالُ "اين است که قدرت الهي برزمین و کوهها احاطه مييابد)
-
واژههای همآوا
-
حملة
لغتنامه دهخدا
حملة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) آهنگ بر دشمن در جنگ . (منتهی الارب ). صولت : بهر حمله ای قارن رزم سازبیفکند صد گرد گردن فراز.فردوسی .بیک حمله از جایشان بگسلدچو بگسستشان بر زمین کی هلد. فردوسی .- حمله آوردن ؛ حمله بردن :یکی حمله آورد کافور سخت بر آن بارورخس...
-
حملة
لغتنامه دهخدا
حملة. [ ح ِم ْ / ح ُ ل َ ] (ع مص ) نقل کردن و رفتن از جایی بجایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حَمَلَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
حمل کرد
-
حُمِلَتِ
فرهنگ واژگان قرآن
حمل شد (منظور از حمل شدن زمين و جبال در جمله "حُمِلَتِ ﭐلْأَرْضُ وَﭐلْجِبَالُ "اين است که قدرت الهي برزمین و کوهها احاطه مييابد)
-
جستوجو در متن
-
تَغَشَّاهَا
فرهنگ واژگان قرآن
اورا پوشاند(در عبارت "فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاًَ " کنايه است از اين که با او آميزش کرد)
-
تکلفة
لغتنامه دهخدا
تکلفة. [ ت َ ل ِ ف َ ] (ع اِ) مشقت و دشواری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشقت . ج ، تکالیف . (اقرب الموارد): حملت الشی ٔ تکلفة؛ یعنی بمشقت و دشواری داشتم آنرا. (منتهی الارب ).
-
عب ء
لغتنامه دهخدا
عب ء. [ ع ِب ْءْ ] (ع اِ) بار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || متاع . || همتا. (منتهی الارب ). عدل . مثل . نظیر. (اقرب الموارد). هما عبآن . ج ، أعباء. || (ص ) گران از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حملت أعباء القوم ؛ یعنی برداشتم ...
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دَک ْ ک َ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر دک را به معنی یک بار کوفتن و ویران کردن . و رجوع به دَک ّ شود: و حملت الارض و الجبال فدکتا دکةً واحدة. (قرآن 14/69)؛ و زمین و کوهها برداشته شوند و بهم زده شوند بهم زدنی یک بار.
-
ذوحساء
لغتنامه دهخدا
ذوحساء. [ ح ِ ] (اِخ ) نام آبهائی بنوفزاره را میان ربذه و نخل . و جای آن آبها را ذوحساء نامند. (معجم البلدان یاقوت ). و ابن الاثیر در المرصع گوید: حساء جمعحسی است و آن آبی است که به ریگهای زیرین نفوذ کرده و برای برآوردن آن زمین را کنند. ابن رواحه گوی...