کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حمق
/homq/
معنی
۱. بیعقل شدن؛ فاسد شدن عقل و رٲی کسی.
۲. کمخردی؛ کمعقلی.
۳. سادهلوحی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بلاهت، حماقت، سادهلوحی، سفاهت، نادانی، کندذهنی، کمعقلی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمق
واژگان مترادف و متضاد
بلاهت، حماقت، سادهلوحی، سفاهت، نادانی، کندذهنی، کمعقلی
-
حمق
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِمص .) بی خردی ، نادانی .
-
حمق
لغتنامه دهخدا
حمق . [ ح َ م َ ] (ع اِ) سپیدی که برآید از فرج . (منتهی الارب ).
-
حمق
لغتنامه دهخدا
حمق . [ ح َ م ِ ] (ع ص ) احمق . (اقرب الموارد). گول و بی عقل . || مرد کم موی در ریش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حمق
لغتنامه دهخدا
حمق . [ ح ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. (اقرب الموارد). شراب . (آنندراج ). || (اِمص ) گولی و بی عقلی . (منتهی الارب ). حماقت . رعونت . قلت عقل و نقصان آن یا فساد و کساد در آن . (اقرب الموارد). مقابل کَیِّس : دل بیمار را دوا بتوان حمق را هیچگون...
-
حمق
لغتنامه دهخدا
حمق . [ ح ُ م ُ ] (ع ص تفضیلی ) حَمقی ̍. حِماق . ج ِ احمق . || (اِمص ) گولی و بی عقلی . (منتهی الارب ). رجوع به حمق شود.
-
حمق
لغتنامه دهخدا
حمق . [ ح ُم ْ / ح ُ م ُ ] (ع مص ) احمق و گول و بی عقل شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). احمق شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
حمق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] homq ۱. بیعقل شدن؛ فاسد شدن عقل و رٲی کسی.۲. کمخردی؛ کمعقلی.۳. سادهلوحی.
-
حمق
واژهنامه آزاد
بی خرد، بی عقل، جمع احمق
-
واژههای همآوا
-
همغ
لغتنامه دهخدا
همغ. [ هََ ] (ع مص ) شکستن سر کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
همق
لغتنامه دهخدا
همق . [ هََ م ِ ] (ع ص ) گیاه نرم و تازه . || گیاه بسیار. || گیاه خشک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
همق
لغتنامه دهخدا
همق . [ هَِ م َق ق ] (ع ص ) گول مضطرب خلقت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
کانایی
واژگان مترادف و متضاد
بلاهت، حمق، نادانی