کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمحمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حمحمه
/hamhame/
معنی
بانگ کردن چهارپایان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمحمه
لغتنامه دهخدا
حمحمه . [ ح َ ح َ م َ ] (ع مص ) بانگ کردن اسب تاتاری وقت جو خواستن . (منتهی الارب ). بانگ کردن بر ذون در طلب علف . (از اقرب الموارد). بانگ کردن اسب دروقت علف خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن گاو نر برای گشنی . (منتهی الارب ). || (اِ) بانگ ...
-
حمحمه
لغتنامه دهخدا
حمحمه . [ ح ِ ح ِ / ح ُ ح ُ م َ ] (ع اِ) نباتی است یا گاوزبان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
حمحمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حَمحَمَة] [قدیمی] hamhame بانگ کردن چهارپایان.
-
واژههای همآوا
-
همهمه
واژگان مترادف و متضاد
المشنگه، جنجال، سروصدا، غلغله، غوغا، ولوله، هنگامه، هیاهو
-
همهمه
فرهنگ فارسی معین
(هَ هَ مِ) [ ع . همهمة ] (اِ.) صداهای درهم و برهم جماعت .
-
همهمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: همهمَة] hamhame صداهای درهم و برهم از حیوانات یا مردم.
-
جستوجو در متن
-
استعلاف
لغتنامه دهخدا
استعلاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) علف خواستن ستور به آواز حمحمه . (منتهی الارب ).
-
تحمحم
لغتنامه دهخدا
تحمحم . [ ت َح َ ح ُ ] (ع مص ) اَحَم ّ شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بانگ کردن اسب آهسته تر از صهیل . || بانگ اسب تاتاری وقت جو خواستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). حَمْحَمَة. (زوزنی ). رجوع به حمحمة...
-
خرس
لغتنامه دهخدا
خرس . [ خ َ رَ ] (ع اِ) عیب کوچکی است در اسب و علامت آن شیهه کشیدن این حیوانست بی آنکه بتواند حمحمه کند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 25).
-
ضباح
لغتنامه دهخدا
ضباح . [ ض ُ ] (ع اِ) بانگ روباه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || آواز دم اسب ، و آن غیر صهیل و غیر حمحمه است . || بانگ بوم . || (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ).
-
بانگ کردن
لغتنامه دهخدا
بانگ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز کردن . (ناظم الاطباء). فریاد کردن . بانگ برآوردن . صخب . اصلاق . اعجاج . عجیج . عج . صیحان . صیاح . صدید. صرخ . صراخ . هبیب . عزیف . زجل . قلقلة.کشکشة. سلق . (منتهی الارب ). هتف . (تاج المصادر بیهقی ). انتجاج . ...