کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حمام
/hamām/
معنی
کبوتر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. امر مقدر، امر محتوم
۲. قضا، قدر، سرنوشت
۳. مرگ، موت
برابر فارسی
گرمابه
فعل
بن گذشته: حمام کرد
بن حال: حمام کن
دیکشنری
bath, bathroom
-
جستوجوی دقیق
-
حمام
واژگان مترادف و متضاد
۱. امر مقدر، امر محتوم ۲. قضا، قدر، سرنوشت ۳. مرگ، موت
-
حمام
واژگان مترادف و متضاد
آبزن، دوش، گرمابه، تابخانه
-
حمام
فرهنگ واژههای سره
گرمابه
-
حمام
فرهنگ فارسی معین
(حَ مّ) [ ع . ] (اِ.) گرمابه . ج . حمامات . ؛~ِ زنانه کنایه از: جای شلوغ و پر سر و صدا. (?(حمام (حِ) [ ع . ] (اِ.) مرگ ، موت .
-
حمام
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) کبوتر. ج . حمائم .
-
حمام
لغتنامه دهخدا
حمام . [ ح َ ] (ع اِ) کبوتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هر نوع مرغ طوق دار. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مثل فاخته و قمری و مرغ سنگخوار ومرغ ساق جر. (اقرب الموارد). حمامة یکی آن . و مذکر ومؤنث در حمامه یکسان است . مانند حیه . (منتهی الار...
-
حمام
لغتنامه دهخدا
حمام . [ ح َم ْ ما ] (اِخ ) دهی از دهستان یعقوب وندپاپی بخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد. تپه ماهور و گرم است . سکنه ٔ آن 100 تن .آب آن از چشمه ٔ حمام و رود زال . محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش و جاجیم با...
-
حمام
لغتنامه دهخدا
حمام . [ ح َم ْ ما ] (ع اِ) گرمابه . مذکر است . (از منتهی الارب ). ج ، حمامات . (منتهی الارب ). وفارسیان به تخفیف نیز استعمال نمایند. (آنندراج ).- امثال : رستم در حمام ؛ نقش در حمام . اگر تو آدمئی اعتقاد من آنست که دیگران همه نقشند بر در حمام . ؟ ...
-
حمام
لغتنامه دهخدا
حمام . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حُمَّة. (از منتهی الارب ). رجوع به حمة شود. || قضا و قدر مرگ . (منتهی الارب ). قضای موت وقدر آن . (از اقرب الموارد). مرگی . (مهذب الاسماء).
-
حمام
لغتنامه دهخدا
حمام . [ ح ُ ] (ع اِ)تب همه ستوران . (ناظم الاطباء). تب جمع ستوران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گویند تبی است مخصوص به اسب . (اقرب الموارد). || مهتر شریف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سید شریف . (اقرب الموارد).
-
حمام
دیکشنری عربی به فارسی
شستشو , استحمام , شستشوکردن , ابتني کردن , حمام گرفتن , گرمابه , حمام فرنگي , وان , حمام , وان حمام , جاي شستشوي بدن درحمام
-
حمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] hamām کبوتر.
-
حمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hammām محلی برای شستوشوی بدن؛ گرمابه.
-
حمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hemām ۱. قضاوقدر.۲. مرگ؛ موت.
-
حمام
دیکشنری فارسی به عربی
حمام , مرحاض