کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حمال
/hammāl/
معنی
۱. کسی که بار حمل میکند.
۲. (اسم، صفت) = باربر
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باربردار، باربر، بارکش
۲. حامل
برابر فارسی
باربر، بارکش، ترابر
دیکشنری
carrier, draft, porter
-
جستوجوی دقیق
-
حمال
واژگان مترادف و متضاد
۱. باربردار، باربر، بارکش ۲. حامل
-
حمال
فرهنگ واژههای سره
باربر، بارکش، ترابر
-
حمال
فرهنگ فارسی معین
(حَ مّ) [ ع . ] (ص .) باربر.
-
حمال
لغتنامه دهخدا
حمال . [ ح َ ] (ع اِ) دیه . (از اقرب الموارد). خون بها. (دهار). || غرامت و تاوان که قومی از قوم دیگر حمل می کنند. (از اقرب الموارد). ج ، حُمُل . (اقرب الموارد).
-
حمال
لغتنامه دهخدا
حمال . [ ح َم ْ ما ] (ع ص ) مبالغه ٔ حامل است . (اقرب الموارد). رجوع به حامل شود. || بار بردار. (منتهی الارب ). باربر. برنده . بردارنده ٔ بار. بارکش . (دهار). ج ، حمالون . (منتهی الارب ) : کرسیش چون شد اسب و خر حمال چون شد استرش زاغش نگر صاحب خبر بلب...
-
حمال
لغتنامه دهخدا
حمال . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حَمل به معنی بار شکم از بچه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حمل شود. || بمعنی حَمالَة. (منتهی الارب ). بند شمشیر. (دهار). رجوع به حمالة شود.
-
حمال
لغتنامه دهخدا
حمال . [ ح ِم ْ ما ] (ع مص ) تحمیل . (اقرب الموارد). کسی را بحمل کردن واداشتن . فرمودن کسی ببرداشتن و کردن کاری . (منتهی الارب ). || کسی را وادار و مجبور کردن به حمل چیزی . (از اقرب الموارد).
-
حمال
دیکشنری عربی به فارسی
حمالي کردن , حمل کردن , ابجو , دربان , حاجب , باربر , حمال , ناقل امراض , حامل
-
حمال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hammāl ۱. کسی که بار حمل میکند.۲. (اسم، صفت) = باربر
-
حمال
دیکشنری فارسی به عربی
حمال , مساند
-
حمال
لهجه و گویش تهرانی
شاه تیر
-
حمال
لهجه و گویش تهرانی
کبوتری که برای نسل کشی استفاده می شود
-
واژههای مشابه
-
مهدی حمال
لغتنامه دهخدا
مهدی حمال . [ م َ ح َم ْ ما ] (اِخ ) یکی از مشاهیر پرخواران به زمان ناصرالدین شاه .- مثل مهدی حمال ؛ پرخوار که لقمه های بزرگ گیرد. (یادداشت مؤلف ).
-
حمال کشتی
دیکشنری فارسی به عربی
عارضة القعر