کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حماسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حماسه
/he(a)māse/
معنی
۱. امری افتخارآمیز که از روی شجاعت، مهارت، و شایستگی انجام شده باشد.
۲. (ادبی) نوعی شعر در وصف پهلوانان که داستانهای منظوم از نبردها، دلاوریها، و افتخارات قومی و نژادی یک ملت را دربر دارد، مانند شاهنامۀ فردوسی.
۳. (اسم مصدر) شجاعت؛ دلاوری؛ دلیری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دلاوری، شجاعت
۲. رجز
۳. شعرحماسی، شعررزمی، رزمنامه
برابر فارسی
پهلوان
دیکشنری
epic, saga
-
جستوجوی دقیق
-
حماسه
فرهنگ نامها
(تلفظ: hamāse) (عربی) کاری افتخار آفرین ، نوعی شعر ، دلیری ، شجاعت ، بیباکی .
-
حماسه
واژگان مترادف و متضاد
۱. دلاوری، شجاعت ۲. رجز ۳. شعرحماسی، شعررزمی، رزمنامه
-
حماسه
فرهنگ واژههای سره
پهلوان
-
حماسه
فرهنگ فارسی معین
(حَ س ) [ ع . حماسة ] 1 - (مص ل .) دلیری کردن . شجاعت نمودن . 2 - (اِ.) شعر رزمی .
-
حماسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَماسَة] ‹حماست› he(a)māse ۱. امری افتخارآمیز که از روی شجاعت، مهارت، و شایستگی انجام شده باشد.۲. (ادبی) نوعی شعر در وصف پهلوانان که داستانهای منظوم از نبردها، دلاوریها، و افتخارات قومی و نژادی یک ملت را دربر دارد، مانند شاهنامۀ فردوسی...
-
حماسه
دیکشنری فارسی به عربی
ملحمة
-
حماسه
واژهنامه آزاد
حماسه به کار بزرگی گفته میشود که مایه ی سرفرازی و سربلندی، و یا رهایی ازستم، و هموارگری دشواری برای سود و خشنودی گروهی، مردمی، ملی، و بین المللی باشد. کارستان، پهلوانی، سرافرازکن، سربلندآوری، بیدارباشانی، بنیان آفرینی، رهیابش (کشف راه و روش)، گشایشان...
-
حماسه
واژهنامه آزاد
دلیری کردن - شجاعت نمودن
-
واژههای مشابه
-
حماسة
لغتنامه دهخدا
حماسة. [ ح َ س َ ] (ع اِمص ) دلاوری و دلیری . (ناظم الاطباء). دلاوری . (منتهی الارب ). شجاعت . (اقرب الموارد).- حماسه خوانی کردن ؛ اشعار رزمی و هیجان انگیز خواندن .- حماسه سرا ؛ کسی که اشعار حماسی و رزمی سراید.- حماسه سرایی ؛ سرودن نوعی اشعار رزمی ...
-
حماسة
دیکشنری عربی به فارسی
گرمي , حرارت , تب و تاب , شوق , غيرت , قدرت , نيرومندي , زور , نيرو , انرژي , توان , تعصب , هوا خواهي , شوق واشتياق
-
حماسه سرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (ادبی) he(a)māsesa(o)rā شاعری که شعرهای حماسی میسراید.
-
رقم زدن حماسه ها
دیکشنری فارسی به عربی
تسطير الملاحم
-
جستوجو در متن
-
saga
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حماسه، حماسه اسکاندویناوی