کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمارقبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمارقبان
لغتنامه دهخدا
حمارقبان . [ ح ِ ق َب ْ با ] (ع اِ مرکب ) جنبنده ٔ کوچکی است . (اقرب الموارد). کرمی است که پاهای بسیار دارد و بفارسی خرک گویند. (منتهی الارب ). ج ، حُمُرقبان . نوعی از ملخ گیاهی است . (صراح ). خرک خاکی .(بحر الجواهر). پاشنه گز. (خواص الحیوان ). پاشنه...
-
جستوجو در متن
-
خرک خاکی
لغتنامه دهخدا
خرک خاکی . [ خ َ رَ ] (اِ مرکب ) حمارقبان . (بحر الجواهر). نوعی کرم باشد. رجوع به حمارقبان شود.
-
خرکه ٔ خاک
لغتنامه دهخدا
خرکه ٔ خاک . [خ َ رَ ک َ / ک ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمارقَبّان . (محمودبن عمر ربنجنی ). رجوع به حمارقبان شود.
-
مهبک
لغتنامه دهخدا
مهبک . [ م َ ب َ ] (اِ) به زبان شیرازی نام حیوانی است کوچک به قدر باقلی با پر و پایهای بسیار به قدر سوزنی . در زیر خمها و زمینهای نمناک متکون شود و در اصفهان عوام آن را خرک خدا گویند و در هند سروالی و به عربی حمارقبان گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنند...
-
پاشنه گز
لغتنامه دهخدا
پاشنه گز. [ ن َ / ن ِ گ َ ] (نف مرکب ، اِمرکب ) حمارقبان . (خواص الحیوان ). حمارقپان . (ترجمه ٔخواص الحیوان ). پاشنه گزَک . رجوع به پاشنه گزک شود.
-
عیر قبان
لغتنامه دهخدا
عیر قبان . [ ع َ رِ ق َب ْ با ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمار قبان . حمارالبیت . حمارالارض . هدبة. خرخدا. خرک خدا. خرخاکی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به خرخاکی و حمارقبان شود.
-
خرک زمین
لغتنامه دهخدا
خرک زمین . [ خ َ رَ زَ ] (اِ مرکب ) حشرات چون مار و سوسمار و جز آن که بزبان علمی فرنگ ربتیل گویند. (از ناظم الاطباء). حشرات الارض . (آنندراج ). || حمارقبان . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرخاکی
لغتنامه دهخدا
خرخاکی .[ خ َ ] (اِ مرکب ) خرخدا. حشره ای است خرد برنگ خاک وبسیارپای . (یادداشت بخط مؤلف ). حمارالارض . حمارالبیت . حمارقبان . هدبة. عیرقبان . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
پاشنه گزک
لغتنامه دهخدا
پاشنه گزک . [ ن َ / ن ِ گ َ زَ ] (اِ مرکب ) پاشنه گز. جنبنده ای باشد چون نیم کره ٔ سیاه نزدیک چندِ نیم گردکانی و پایهای ریزه دارد و پشت وی مدوّر است چون سپری و سیاهی او از جعل کمتر است و چون در زیر پای یا سنگی پخش شود درون آن همه چون پیهی سفید باشد و...
-
خرخدا
لغتنامه دهخدا
خرخدا. [ خ َ خ ُ ] (اِ مرکب ) صاحب خر. خربان : بر دوش خر دو لنگه بود گرز خرخدابر دوش من ز چرخ دوصد لنگه بارها. ؟|| نام حشره ای خرد است . خرخاکی . هدبه . حمارالبیت . حمارالارض . حمارقبان . عیرقبان . رجوع به خرخاکی شود.
-
هدبه
لغتنامه دهخدا
هدبه . [ هََ ب َ] (اِ) جانوری است پر دست و پا و آن را عوام خر خداگویند خوردن آن با شراب یرقان را نافع است . (برهان ). در اصفهان خر خدا و پرپا نامند. حیوانی است بقدر باقلی ، خاکستری رنگ ، زیر شکم او سفید و پاهایش بقدر سوزنی و کثیرالعدد... (تحفه ٔ حکیم...
-
خرکش
لغتنامه دهخدا
خرکش .[ خ َ ک ُ ] (اِ) سرموزه را گویند و آن کفشی است که بر بالای موزه پوشند و در ماوراءالنهر متعارفست و در عربی جرموق خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || جانوریست خاکستری رنگ و شبیه به جعل و بیشتر در قبرستانها می...
-
خرک
لغتنامه دهخدا
خرک . [ خ َ رَ ] (اِ) مخفف خارک است و آن نوعی از خرمای خشک باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : نخود و کشمش و پسته خرک میده ببرقصب انجیر و دگر سرمش اسپید بیار. بسحاق اطعمه (از جهانگیری ).- خرماخرک ؛ نوعی خرماست که زردرنگ و کمی خشک است . || غوره...