کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حل حل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هلهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت: halāhel] (زیستشناسی) halhal = هَلاهل
-
هَلْ هَلْ
لهجه و گویش گنابادی
halhal در گویش گنابادی یعنی تشنگی ، بیرون بودن زبان از تشنگی و خستگی را نیز هل هل گویند ، نفس نفس زدن
-
جستوجو در متن
-
قابل للذوبان
دیکشنری عربی به فارسی
قابل حل , حل شدني , محلول
-
solve
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حل، حل کردن، فیصل دادن، فیصله کردن، رفع کردن، گشادن، باز کردن
-
solvable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل حل است، قابل حل، حل شدنی، محلول، قادر به تادیه وام، واریز شدنی، قابل پرداخت، حل پذیر
-
حلحلة
لغتنامه دهخدا
حلحلة. [ ح َ ح َ ل َ ] (ع مص ) از جای برانگیختن . (تاج المصادر بیهقی ). || جنبانیدن از جای . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حل حل گفتن شتران را و راندن . (منتهی الارب ). || دور کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
اسماعیلی
لغتنامه دهخدا
اسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) ابومعمربن ابی سعیدبن ابی بکر. وی شرف نفس را با شرف طبع و کرم ادب را با کرم نسب جمع داشت و در فقه مستولی و در شعر نیکوتصرف بود چندانکه صاحب بن عباد در وصف قصیده ای که ازو رسیده بود فصلی به پدر او ابوسعید نوشت و نسخه ٔ آن این ا...
-
solutions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راه حل ها، راه حل، محلول، حل، چاره سازی، شولش، تسویه
-
dissoluble
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل حل است، حل شدنی، تجزیه پذیر، قابل حل، جدا شدنی
-
solvability
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل حل بودن، محلولی، قابلیت حل
-
unsolved
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حل نشده، حل نشدنی
-
resolvent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدی، حل، محلل، حل مسئله، حلال
-
نامحلول
لغتنامه دهخدا
نامحلول . [ م َ ] (ص مرکب ) حل ناشده . در آب حل نشده . || (اصطلاح شیمی ) در اصطلاح شیمی ، حل ناشدنی . که در آب حل نشود و ته نشین کند.
-
solution
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راه حل، محلول، حل، چاره سازی، شولش، تسویه
-
inextricable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر قابل انکار، حل نشدنی، نگشودنی، حل نکردنی