کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلپذیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
solubility
حلپذیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] توانایی یک ماده برای تشکیل یک محلول با مادۀ دیگر
-
واژههای مشابه
-
حل
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذوب، گداختن، گدازش ۲. آب، محلول ۳. باز کردن، فیصله دادن، گشودن ۴. تحلیل ۵. جواب، پاسخ، جوابیابی ۶. مستحیل ≠ عقد
-
حل
فرهنگ واژههای سره
آمیختن، گُداخت، گشوده، گمیزش، چاره
-
resolution 2
حل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، موسیقی] 1. حرکت از صداهای ناملایم و ناپایدار به ملایم و پایدار 2. آرامش و تعادل ایجادشده پس از نقطۀ اوج در روند داستان فیلم
-
حل
فرهنگ فارسی معین
(حَ لّ) [ ع . ] (مص م .)1 - گشودن ، باز کردن . 2 - گداختن .
-
حل
فرهنگ فارسی معین
(حِ لّ) [ ع . ] (مص ل .)حلال شدن ، حرمت .
-
حل
لغتنامه دهخدا
حل . [ ح َ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان شتران را زجر کنند تا تیزروند. حل حل به تنوین نیز چنین است . (منتهی الارب ).
-
حل
لغتنامه دهخدا
حل . [ ح َل ل ] (ع اِ) روغن کنجد. (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ).به لغت حجاز سمسم غیرمقشر و به اصطلاح اکسیریان زیبق را نامند. (تحفه ). || (مص ) دویدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (غیاث ) (آنندراج ). || گشادن گره . (منتهی الارب ) (اقرب الموار...
-
حل
لغتنامه دهخدا
حل . [ ح ِل ل ] (ع ص ، اِ) آنچه بیرون حرم است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (غیاث ) (آنندراج ).- اشهر حل ؛ مقابل ِ اشهر حرم . ماههای حلال . مقابل ِ ماههای حرام . || مرد بیرون آمده از احرام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (غیاث ) (آنندراج ). آنکه ا...
-
حل
لغتنامه دهخدا
حل . [ ح ُل ل ] (ع اِ) اسبان که پی آنها سست و فروهشته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و آن جمع احل است . (منتهی الارب ).
-
حل
دیکشنری عربی به فارسی
انحلا ل , برهم خوردگي , چاره سازي , شولش , حل , محلول , راه حل , تاديه , تسويه
-
حل
دیکشنری عربی به فارسی
برهم زدن , منحل کردن , متفرق کردن يا شدن , از گير در اوردن , رها کردن , باز کردن , شل کردن , لينت دادن , نرم کردن , سست کردن , از خشکي در اوردن , حل کردن , رفع کردن , گشادن , شيرين کردن , شيرين شدن , ملا يم کردن , ازاد کردن , گشودن
-
حل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hal[l] ۱. از بین بردن (مشکل).۲. (صفت) فاقد اشکال.۳. (اسم) جواب؛ پاسخ: حل تستها ایراد داشت.۴. (شیمی) انحلال، آمیزش، یا مخلوط شدن یک ماده در یک مایع.٥. (ریاضی) یافتن پاسخ مسئله.
-
حل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حلّ] hel[l] ۱. [مقابلِ حرام] [قدیمی] حلال شدن؛ روا بودن.۲. (فقه) در اسلام، از احرام بیرون آمدن؛ احرام حج از تن خود درآوردن و به اعمال حج پایان دادن.