کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تلخ وشیرین
دیکشنری فارسی به عربی
حلو مر
-
شیرین وتلخ
دیکشنری فارسی به عربی
حلو مر
-
نوعی تاجریزی
دیکشنری فارسی به عربی
حلو مر
-
نوعی سیب تلخ
دیکشنری فارسی به عربی
حلو مر
-
حلوة
لغتنامه دهخدا
حلوة. [ ح ُ وَ ] (ع ص ) مؤنث حُلو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حلو شود.
-
مر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مرّ] [قدیمی] mor[r] ۱. [مقابلِ حُلو] تلخ.۲. محکم؛ شدید.
-
مر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تلخ ≠ شیرین، حلو ۲. نص ۳. سخت، شدید
-
حلوون
لغتنامه دهخدا
حلوون . [ ح ُ] (ع ص ) ج ِ حلو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
داحض
لغتنامه دهخدا
داحض . [ ح ِ ] (ع ص ) لغزنده و دور شونده . (غیاث ). || باطل . (غیاث ) : مری اش آنکه حلو و حامض است حجت ایشان بر حق داحض است .مولوی .
-
عربی زاده
لغتنامه دهخدا
عربی زاده . [ ع َ رَ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه نژاد از عرب دارد. زاده ٔ عرب . فرزند عرب : مولای من است آن عربی زاده ٔ حُرکاخر بدهان ِ حلو میگوید مر.سعدی .
-
علی حسینی
لغتنامه دهخدا
علی حسینی . [ ع َی ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن سلیمان بن سعدبن فرج اﷲبن علی بن سعدبن عبداﷲبن حماد حسینی جزائری نجفی (سید...)، مشهور به سیدعلی حلو. رجوع به علی جزائری شود.
-
علی نجفی
لغتنامه دهخدا
علی نجفی . [ ع َی ِ ن َ ج َ ] (اِخ ) (سید...) ابن حسن بن سلیمان بن سعدبن فرج اﷲبن علی بن سعدبن عبداﷲبن حماد حسینی جزایری نجفی . مشهور به سیدعلی حلو. رجوع به علی جزایری شود.
-
قشم
لغتنامه دهخدا
قشم . [ ق َ ش َ ] (ع اِ)غوره ٔ سپید دراوچه و جز آن که شیرین میشود. و به سکون شین نیز خوانده شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). البسر الابیض الذی یؤکل قبل ادراکه و هو حینئذ حلو. (اقرب الموارد). || (مص ) مردن . (منتهی الارب ). گویند: قشم قشماً؛ بمرد...
-
علی جزائری
لغتنامه دهخدا
علی جزائری . [ ع َ ی ِ ج َ ءِ ] (اِخ ) ابن حسن بن سلیمان بن سعدبن فرج اﷲبن علی بن سعدبن عبداﷲبن حماد حسینی جزائری نجفی (سید...)، مشهور به سیدعلی حلو. وی از فقهای امامیه در قرن سیزدهم بود که پیش از سال 1300 هَ . ق . درگذشت . و فرزندان او همگی از مصنفا...
-
غاف
لغتنامه دهخدا
غاف . (ع اِ) نوعی از درخت که میوه اش نیک شیرین باشد یا آن ینبوت است . (منتهی الارب ). شجر له ثمر حلو جداً و قیل هو الینبوت ،الواحدة غافة. (اقرب الموارد). قال ابوزیدالغاف شجرة من العضاه الواحدة غافة، و هی شجرة نحوالقرظ شاکة حجازیة تنبت فی القفاف ... و...