کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلوایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حلوایی
/halvāy(')i/
معنی
۱. حلواپز؛ حلوافروش: ◻︎ تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش / مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی (سعدی۲: ۶۰۸).
۲. آغشته به حلوا.
۳. علاقهمند به حلوا: ◻︎ معده حلوایی بُوَد حلوا کشد / معده صفرایی بُوَد سِرکا کشد (مولوی۱: ۸۱۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلوایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حلوا) [عربی. فارسی] halvāy(')i ۱. حلواپز؛ حلوافروش: ◻︎ تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش / مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی (سعدی۲: ۶۰۸).۲. آغشته به حلوا.۳. علاقهمند به حلوا: ◻︎ معده حلوایی بُوَد حلوا کشد / معده صف...
-
واژههای مشابه
-
غیاث حلوایی
لغتنامه دهخدا
غیاث حلوایی . [ ث ِ ح َل ْ ] (اِخ ) غیاثای حلوایی شیرازی . در آتشکده ٔ آذر بصورت «غیاث حلوایی » و در تذکره ٔ نصرآبادی بصورت غیاثای حلوایی آمده است . وی از شاعران قرن یازدهم هجری و اهل شیراز بود. در غزل و قصیده دست داشت . اخیراً به اصفهان رفته ، طرف ت...
-
واژههای همآوا
-
هلوایی
لغتنامه دهخدا
هلوایی . [ هََ ل ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش میناب شهرستان بندرعباس که 50 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول عمده اش خرماست . مزارع کهنک ، آبشوری و کوتک جزو این ده است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
هلوایی
لغتنامه دهخدا
هلوایی . [ هََ ل ْ ] (اِخ ) دهی است کوچک از بخش میناب شهرستان بندرعباس که دارای 40 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
hulloa
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حلوایی
-
summer squash
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کدو حلوایی
-
حلواساز
واژگان مترادف و متضاد
حلوایی، شیرینیپز، قناد
-
انگبینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'angabine شیرینی یا حلوایی که با عسل درست کنند.
-
مالمکا
لغتنامه دهخدا
مالمکا. [ ل َ] (اِ) نام حلوایی است که از برنج پزند و بیشتر در ملک گیلان معمول است . (فرهنگ جهانگیری ). به معنی مالکانه است و آن حلوایی باشد که در گیلان از برنج پزند. (برهان ). مالکانه و حلوایی که از برنج پزند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجو...
-
قناد
واژگان مترادف و متضاد
حلواساز، حلوایی، شکرریز، شیرینیپز، شیرینیفروش
-
جوزینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، اسم) [معرب. فارسی] ‹گوزینه› [قدیمی] jo[w]zine حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند.
-
pumpkin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
كدو حلوايي، کدو تنبل، ادمکلهخشک