کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حلم
/helm/
معنی
۱. بردبار شدن.
۲. بردباری کردن؛ بردباری؛ شکیبایی؛ صبر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بردباری، حوصله، شکیب، شکیبایی، صبر، صبوری ≠ تندی، ناشکیبایی
۲. عقل
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بردباری، حوصله، شکیب، شکیبایی، صبر، صبوری ≠ تندی، ناشکیبایی ۲. عقل
-
حلم
واژگان مترادف و متضاد
خواب، رویا
-
حلم
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِ.) آن چه در خواب بینند.
-
حلم
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بردباری کردن . 2 - (اِمص .) بردباری .
-
حلم
لغتنامه دهخدا
حلم . [ ح َ ل َ ] (ع مص ) بسیار کنه گردیدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تباه شدن پوست و کرم افتادن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) کنه خواه بزرگ باشد خواه خرد. (ناظم الاطباء). قراد و بشیرازی کنه گویند. کنه ٔ خرد. (از مهذب الاسماء). و...
-
حلم
لغتنامه دهخدا
حلم . [ ح َ ل ِ ](ع ص ) بعیر حلم ؛ شتر بسیار کنه دار. (منتهی الارب ).
-
حلم
لغتنامه دهخدا
حلم . [ ح ِ ] (ع اِمص ) آهستگی . || بردباری . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : حلم شتر چنانکه معلوم است اگر طفلی مهارش بگیرد صد فرسنگ ببرد. (گلستان ). دو کس دشمن ملک و دینند یکی پادشاه بی حلم دوم زاهد بی علم . (گلستان ). || عقل . (منتهی الارب ) ...
-
حلم
لغتنامه دهخدا
حلم . [ ح ُ ] (ع اِ) خواب که دیده شود. رؤیا. ج ، احلام .(از منتهی الارب ). خواب . (ترجمان عادل ) : این جهان را که بصورت قائم است گفت پیغمبر که حلم نائم است . مولوی .|| (مص ) خواب دیدن . || محتلم شدن . || جماع کردن در خواب . || دیدن برای کسی خواب . |...
-
حلم
لغتنامه دهخدا
حلم . [ ح ُ ل ُ ] (ع اِ) خواب که دیده شود. || جماع در خواب . (منتهی الارب ). || (مص ) بالغ گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
حلم
دیکشنری عربی به فارسی
خواب , خواب ديدن , رويا ديدن
-
حلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] helm ۱. بردبار شدن.۲. بردباری کردن؛ بردباری؛ شکیبایی؛ صبر.
-
حلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَحلام] [قدیمی] holm آنچه در خواب میبینند؛ رؤیا؛ خواب.
-
واژههای مشابه
-
حُلُمَ
فرهنگ واژگان قرآن
حِلمها (کنایه از رسیدن به بلوغ ،جمع حِلم به معنی حوصله که ضبط نفس و کنترل طبع است از اينکه دچار هيجان غضب شود )
-
زمین حلم
لغتنامه دهخدا
زمین حلم . [ زَ ح ِ ] (ص مرکب ) در بیت زیر ظاهراً کنایه از کسی که بسیار بردبار باشد : ردی دانش آرای یزدان پرست زمین حلم و دریادل و راددست .اسدی .