کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حلق
/halq/
معنی
۱. (زیستشناسی) حفرهای مخروطیشکل در پشت زبان که بین مری و دهان قرار دارد؛ گلو.
٢. (زیستشناسی) = نای
٣. (اسم مصدر) [قدیمی] تراشیدن مو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حنجره، خرخره، گلو، نای
۲. تراشیدن، ستردن (مو)
برابر فارسی
گلو
دیکشنری
gorge, throat
-
جستوجوی دقیق
-
حلق
واژگان مترادف و متضاد
۱. حنجره، خرخره، گلو، نای ۲. تراشیدن، ستردن (مو)
-
حلق
فرهنگ واژههای سره
گلو
-
حلق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← حفرۀ حلق
-
حلق
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) بخشی از لولة گوارشی که بین دهان و مری قرار دارد، گلو.
-
حلق
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص م .) تراشیدن موی .
-
حلق
لغتنامه دهخدا
حلق . [ ح َ ] (ع اِ) گلو. (منتهی الارب ) (دهار). نای گلوی . حلقوم . ج ، حلوق ، احلاق . (منتهی الارب ). مبلع. بلعوم : زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون ز حلق مرغ بساعت فروچکیدی خون . کسائی .ز رخ رنگشان رفت و از حلق نم ز بیهوده گفتار گشته دژم . فردوسی...
-
حلق
لغتنامه دهخدا
حلق . [ ح َ ](ع اِمص ) ثکل . پسرمردگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
حلق
لغتنامه دهخدا
حلق . [ ح َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ حلقه . (منتهی الارب ). رجوع به حلقه شود. || شتران که بشکل حلقه داغ بر آنها کرده باشند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (مص ) سرخ و پوست رفته گردیدن قضیب است از گشنی کردن و کذلک حلق الحمار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
حلق
لغتنامه دهخدا
حلق . [ ح ِ ] (ع اِ) انگشتری پادشاه . (منتهی الارب ). انگشتری ملک . (مهذب الاسماء). || انگشتری بی نگینه از سیم . || شتران و گوسفندان بسیار. (منتهی الارب ). مال بسیار. (مهذب الاسماء).
-
حلق
لغتنامه دهخدا
حلق . [ ح ِ ل َ ](ع اِ) ج ِ حلقة. (منتهی الارب ). رجوع به حلقه شود.
-
حلق
لغتنامه دهخدا
حلق . [ ح ُل ْ ل َ ] (ع ص ) ج ِ حالق . پرها. مملوها. || پستانهای پرشیر. حَوالِق . (منتهی الارب ).
-
حلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] halq ۱. (زیستشناسی) حفرهای مخروطیشکل در پشت زبان که بین مری و دهان قرار دارد؛ گلو.٢. (زیستشناسی) = نای٣. (اسم مصدر) [قدیمی] تراشیدن مو.
-
حلق
دیکشنری فارسی به عربی
وادي
-
حلق
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nâ طاری: halq / nâ طامه ای: halq طرقی: halq / kela کشه ای: halq نطنزی: nâ