کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قسم
واژگان مترادف و متضاد
حلف، سوگند، یمین
-
حالف
لغتنامه دهخدا
حالف . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلف . سوگندیادکننده . سوگندخورنده .
-
حلفة
لغتنامه دهخدا
حلفة. [ ح َ ل ِ / ل َ ف َ ] (ع اِ) یک بن از حلفاء یعنی گیاه دوخ . (منتهی الارب ). یکی حلف و آن گیاهی است که در آب روید. (از اقرب الموارد). رجوع به حلف و حلفاء شود.
-
شرف الدین
لغتنامه دهخدا
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) عبدالمؤمن بن حلف دمیاطی . رجوع به عبد المؤمن ... شود.
-
محلوف
لغتنامه دهخدا
محلوف . [ م َ ] (ع مص ) سوگند خوردن . محلوفاء. محلوفة. حلف [ ح َ / ح َ ل ِ ] . (منتهی الارب ).
-
محلوفة
لغتنامه دهخدا
محلوفة. [ م َ ف َ ] (ع مص )محلوف . حلف . محلوفاء. سوگند خوردن . (منتهی الارب ).
-
حلفاء
لغتنامه دهخدا
حلفاء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ)کنیز بی شرم بسیار فریاد. ج ، حُلُف . (منتهی الارب ).
-
صلیانه
لغتنامه دهخدا
صلیانه . [ ص ِل ْ ل ِ ن َ ] (ع اِ) واحد صلیان است و فی المثل : جذها جذالبعیر الصلیانة؛ در حق کسی گویند که در حلف شتاب کند و تأمل ننماید. (منتهی الارب ).
-
محلوفاء
لغتنامه دهخدا
محلوفاء. [ م َ ] (ع مص ) سوگند خوردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حلف .محلوفة. (منتهی الارب ). محلوف . رجوع به محلوف شود.
-
عمیسة
لغتنامه دهخدا
عمیسة. [ ع َ س َ ] (ع اِ) یمین ناحق . (منتهی الارب )(آنندراج ). سوگند به ناحق . (ناظم الاطباء). گویند: حلف علی العمیسة و العمیسیة؛ یعنی بر ناحق سوگند خورد. (از اقرب الموارد). عمیسیة. رجوع به عمیسیة شود.
-
تقیس
لغتنامه دهخدا
تقیس . [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) به قبیله ٔ قیس غیلان مانندشدن یا تمسک گرفتن به آنها به امری همچو حلف یا جوار یا ولاء و خویشتن را به سوی آن منسوب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کربه
لغتنامه دهخدا
کربه . [ ک ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) رستنی و گیاهی که آن را خورند و به عربی حلف گویند. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی مأکول . (ناظم الاطباء). || نی بوریا. (فرهنگ فارسی معین ). در فهرست مخزن الادویه آمده «کربه به فارسی نباتی است که آن را به عربی حلفا نامند». ظا...
-
حلفاء
لغتنامه دهخدا
حلفاء. [ ح َ ] (ع اِ) حَلَف . گیاه دوخ . (منتهی الارب ). لوخ . گز. (غیاث ) . گیاهی است که کناره های آن تیز مانند کناره های شاخ درخت خرماست و در آب روید. (از اقرب الموارد). نوعی از بردی است که حصیر و امثال آن از او ترتیب میدهند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ...
-
ذوالمجاز
لغتنامه دهخدا
ذوالمجاز. [ ذُل ْ م َ ] (اِخ ) نام بازارگاهی میان مجنة و مکة بمنا به یک فرسنگی عرفه از ناحیت کبکب و بعصر جاهلیت ، عرب مجاور مکه را در اوائل ذوالقعدة بدانجا بازاری بوده است . سمیت به لان اجازة الحاج کان فیها. و در حدیث ذوالمجازذکر شده است و گفته اند م...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) نجار. وی یکی از شاعران عرب است و عتبی می گوید: ابراهیم بن خراش این ابیات خالدالنجار را برای من خواند:الیوم من هاشم بخ ّ و أنت غداًمولی و بعد غد حلف من العرب أن صح هذا فانت الناس کلهم یا هاشمی ، یا مولی و یا عربی .(از عقدالفرید ...