کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلة
لغتنامه دهخدا
حلة. [ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است به ناحیه ٔ دجیل از بغداد. (منتهی الارب ).
-
حلة
لغتنامه دهخدا
حلة. [ ح َل ْ ل َ ] (ع اِ) ضعف . فتور. || شکستگی . || جهت چیزی و مقصود آن . (منتهی الارب ). جهته و قصده . (از اقرب الموارد). || زنبیل کلان از نی . || جای . منزل . (منتهی الارب ).
-
حلة
لغتنامه دهخدا
حلة. [ ح ِل ْ ل َ ] (ع اِ) گروهی از مردم که بجایی فرودآمده باشند. (از منتهی الارب ). مردمان فرودآمده . (از مهذب الاسماء). || نوعی از فرودآمدن . || جماعت خانه ها یا صد خانه . || مجلس . || جای اجتماع . || درختی خاردار که شتران برغبت خورند. || پاره ای ا...
-
حلة
لغتنامه دهخدا
حلة. [ ح ُل ْ ل َ ] (ع اِ) ازار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || ردا. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || بردهای یمانی باشد یا غیر آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). و لایکون حلة الامن ثوبین او ثوب له بطانة و سلاخ . ج ، حُلَل ، حِلال . (منتهی الارب ...
-
واژههای مشابه
-
حله
واژگان مترادف و متضاد
جامه، لباس
-
حله
واژگان مترادف و متضاد
۱. برزن، کوی، محله ۲. منزل، خانه
-
حله
فرهنگ فارسی معین
(حِ لِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کوی ، محله . 2 - محل گرد آمدن .
-
حله
فرهنگ فارسی معین
(حُ لِّ) [ ع . حلة ] (اِ.) 1 - جامة نو. 2 - لباسی که بدن را بپوشاند.
-
حله
لغتنامه دهخدا
حله . [ ح ِل ْ ل َ ] (اِخ ) مزیدیه . جامعان . (از منتهی الارب ). یاقوت چنین آرد: حله ٔ بنی مزید شهر بزرگی است که میان بغداد و کوفه واقع شده و به جامعان موسوم است . طول آن 67 درجه و سدس و عرض آن 32 درجه است . معدل النهار 15 درجه و درازترین روزها بچهار...
-
حله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حلَّة] [قدیمی] helle ۱. کوی؛ محله.۲. مجلس.۳. محل اجتماع مردم.۴. گروهی از مردم که در جایی فرود آیند.
-
حله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حلَّة] holle ۱. جامه.۲. لباس نو.۳. جامۀ بلند که بدن را بپوشاند.۴. [قدیمی] سلاح.
-
حله
واژهنامه آزاد
جامه .لباس نو .جامه بلند که بدن را بپوشاند
-
حله
واژهنامه آزاد
تدبر
-
حله ٔ آدم
لغتنامه دهخدا
حله ٔ آدم . [ ح ُل ْ ل َ / ل ِ ی ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از رنگ سبز است . (شرفنامه ٔ منیری ).