کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلاّل پروتون زا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حلال شدن
واژگان مترادف و متضاد
جایز شدن، مباح شدن، روا شدن، مجاز شدن، مشروع شدن
-
حلال کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جایزشمردن، مباح کردن ۲. بخشودن، عفو کردن، درگذشتن ۳. ذبح شرعی کردن ۴. روا دانستن
-
lyonium ion
کاتیون حلاّل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] کاتیونی که از پروتوندار کردن مولکول حلاّل به دست میآید
-
cosolvent
کمکحلاّل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] حلاّلی که در یک فرایند شیمیایی به حلاّل اصلی افزوده میشود تا قدرت حلاّلیت آن را افزایش دهد
-
نمک حلال
لغتنامه دهخدا
نمک حلال . [ ن َ م َ ح َ ] (ص مرکب ) مقابل نمک حرام . (از آنندراج ). صادق . امین . باوفا. راست . درست . باصداقت . (ناظم الاطباء). نمک به حلال . شاکر. حق شناس : ندیده ای ز حریفان بزم کس واله نمک حلال تری از شراب انگوری .واله (از آنندراج ).
-
solvation
حلاّلپوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] پوشاندن یونهای موجود در محلول با حلاّلی بهجز آب
-
solvated
حلاّلپوشیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ویژگی یونی که تعداد معینی حلاّل مانند الکل در فضای همآرایی خود داشته باشد
-
lyophilic, solvent loving
حلاّلدوست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ویژگی مادهای که میل به حلاّل دارد
-
solvatochromism
حلاّلرنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] قابلیت ماده در تغییر دادن رنگ خود براثر تغییر قطبایی حلاّل
-
lyocratic
حلاّلسالار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی پراکنهای که براثر نیروهای حلاّلپوشی پایدار میشود
-
leaching 2
حلاّلشویی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] استخراج مادهای حلشدنی از جامدی حلشدنی ازطریق انحلال در یک حلاّل مناسب
-
solvalysis
حلاّلکافت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] گسسته شدن یک مولکول در واکنش با حلاّل، بهطوریکه بخشی از مولکول با جزء آنیونی حلاّل و بخش دیگر آن با جزء کاتیونی حلاّل پیوند ایجاد کند
-
solvophoresis
حلاّلکوچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نوعی نفوذ کوچی (diffusionphoresis) که در آن ذرۀ حلشده در یک حلاّل مخلوط با شیو غلظت به سمتی کوچ میکند که غلظت حلاّل در آن بیشتر است
-
lyophobic, solvent hating
حلاّلگریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی مادهای که میل به حلاّل ندارد
-
حلال کردن
فرهنگ فارسی معین
(حَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - جایز شمردن . 2 - بخشودن ، گذشت کردن .