کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلاّلپوشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
solvated
حلاّلپوشیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ویژگی یونی که تعداد معینی حلاّل مانند الکل در فضای همآرایی خود داشته باشد
-
واژههای مشابه
-
پوشیده
واژگان مترادف و متضاد
۱. محجب، محجوب، مستور، ملبس ۲. راز، غیب، مستور، مستتر، مضمر، ملبس، ناآشکار ۳. کتم، مبهم، مجهول، مشکل، مکتوم ۴. پنهان، مختفی، مخفی، مکنون، ناپدید، نهان، نهفته ۵. مسقف ≠ آشکار
-
پوشیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص .) 1 - جامه به بر کرده . 2 - مستور، محجوب . 3 - پنهان ، نهفته .
-
پوشیده
لغتنامه دهخدا
پوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) بتن کرده . ملبس شده . مغطی . ملبس . بالباس . مقابل برهنه : و اندر این شهر [حران ، مستقر ملوک سودان ] مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش برآرد برهنه باشد. (حدود العالم ).زمین گاه پوشیده زو گه برهنه شجر زو گهی مفلس وگه ت...
-
پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pušide ۱. نهفته؛ پنهان: ◻︎ درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را (سعدی۲: ۳۱۲).۲. درپرده.۳. دربرشده.〈 پوشیده داشتن: (مصدر متعدی) پنهان داشتن؛ پنهان کردن؛ نهفتن.
-
پوشیده
دیکشنری فارسی به عربی
غامض , مغيم , منيع
-
پوشیده
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: pušnuwa طاری: püšida طامه ای: pušida طرقی: püšida / püšnâyi کشه ای: pušida نطنزی: pušida
-
حلال
واژگان مترادف و متضاد
۱. جایز، روا، شایست، مباح، مجاز، مشروع ≠ حرام ۲. بوریا
-
حلال
واژگان مترادف و متضاد
۱. حلکننده، ۲. گرهگشا، گشاینده
-
حلال
فرهنگ واژههای سره
گمیزنده، روا
-
حلال
فرهنگ فارسی معین
(حَ لّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار گشاینده . 2 - ماده ای که مادة دیگر را در خود حل کند.
-
حلال
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) روا، جایز، شایست .
-
حلال
لغتنامه دهخدا
حلال . [ ح َ ] (ع ص ) نقیض حرام . و به این معنی گاه بکسر اول آید. (از منتهی الارب ). جایز. سائغ. مباح . طیب . طیبه . (ترجمان القرآن ) : می جوشیده حلال است سوی صاحب رای شافعی گوید شطرنج حلال است ببازمی و قمار و لواطه بطریق سه امام مر ترا هر سه حلال اس...
-
حلال
لغتنامه دهخدا
حلال . [ ح َل ْ لا ] (ع ص ) بسیار گشاینده ٔ گره . (غیاث ).- حلال مشکلات ؛ مشکل گشای . بسته گشای .|| فروشنده ٔ روغن کنجد. (غیاث ).