کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حلال کردن
معنی
(حَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - جایز شمردن . 2 - بخشودن ، گذشت کردن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. جایزشمردن، مباح کردن
۲. بخشودن، عفو کردن، درگذشتن
۳. ذبح شرعی کردن
۴. روا دانستن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلال کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جایزشمردن، مباح کردن ۲. بخشودن، عفو کردن، درگذشتن ۳. ذبح شرعی کردن ۴. روا دانستن
-
حلال کردن
فرهنگ فارسی معین
(حَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - جایز شمردن . 2 - بخشودن ، گذشت کردن .
-
حلال کردن
لهجه و گویش تهرانی
نجات دادن نعمت از حرامی، ذبح حیوان رو به مرگ
-
واژههای مشابه
-
resolvent set
مجموعۀ حلاّل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای عنصر x از یک جبر باناخِ مختلطِ یکهدار، مکمل طیف x
-
حلال شدن
واژگان مترادف و متضاد
جایز شدن، مباح شدن، روا شدن، مجاز شدن، مشروع شدن
-
cosolvent
کمکحلاّل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] حلاّلی که در یک فرایند شیمیایی به حلاّل اصلی افزوده میشود تا قدرت حلاّلیت آن را افزایش دهد
-
نمک حلال
لغتنامه دهخدا
نمک حلال . [ ن َ م َ ح َ ] (ص مرکب ) مقابل نمک حرام . (از آنندراج ). صادق . امین . باوفا. راست . درست . باصداقت . (ناظم الاطباء). نمک به حلال . شاکر. حق شناس : ندیده ای ز حریفان بزم کس واله نمک حلال تری از شراب انگوری .واله (از آنندراج ).
-
lyate ion
آنیون حلاّل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] آنیونی که از حذف پروتون از مولکول حلاّل به دست میآید
-
solvation
حلاّلپوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] پوشاندن یونهای موجود در محلول با حلاّلی بهجز آب
-
solvated
حلاّلپوشیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ویژگی یونی که تعداد معینی حلاّل مانند الکل در فضای همآرایی خود داشته باشد
-
lyophilic, solvent loving
حلاّلدوست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ویژگی مادهای که میل به حلاّل دارد
-
solvatochromism
حلاّلرنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] قابلیت ماده در تغییر دادن رنگ خود براثر تغییر قطبایی حلاّل
-
lyocratic
حلاّلسالار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی پراکنهای که براثر نیروهای حلاّلپوشی پایدار میشود
-
leaching 2
حلاّلشویی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] استخراج مادهای حلشدنی از جامدی حلشدنی ازطریق انحلال در یک حلاّل مناسب