کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلالیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حلالیت
مترادف و متضاد
حلالبودی، بخشش، عفوطلبی، بحلخواهی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلالیت
واژگان مترادف و متضاد
حلالبودی، بخشش، عفوطلبی، بحلخواهی
-
حلالیت
واژهنامه آزاد
حلال کردن ، وقتی کسی نسبت به دیگری کوتاهی نموده یا خطایی انجام می دهد و یا احساس می کند دوباره او را نخواهد دید در خواست حلالیت می کند ، درخواست از دیگری برای حلال کردن امری بر او.
-
واژههای مشابه
-
lyotrope, lyotropic agent
حلاّلیتافزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] مادۀ سومی که برای افزایش حلپذیری یک مادۀ کمحلشونده به محلول اضافه میشود
-
lyotropy
حلاّلیتافزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] افزایش حلپذیری یک ماده در حلاّلی که بهخوبی در آن حل نمیشود، با کمک یک مادۀ سوم
-
lyotropic series, Hofmeister series
سری حلاّلیتافزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] یک سری از یونها با ترتیبی کاهنده که بر رفتار پراکنههای کلوئیدی تأثیر میگذارد
-
جستوجو در متن
-
solubleness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حلالیت
-
حلال بودی،() طلبیدن
لهجه و گویش تهرانی
حلالیت
-
حلیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. حلالی، روایی ۲. حلالبودی ۳. بخششخواهی، بخششطلبی، مغفرتخواهی، حلالیت
-
cosolvent
کمکحلاّل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] حلاّلی که در یک فرایند شیمیایی به حلاّل اصلی افزوده میشود تا قدرت حلاّلیت آن را افزایش دهد
-
استحلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estehlāl ۱. حلالیت خواستن.۲. مباح دانستن؛ حلال دانستن.
-
بحلی
فرهنگ فارسی معین
(بِ حِ) [ فا - ع . ] (مص ل .) حلالیت طلبیدن ، حلال کردن .
-
مباحیت
لغتنامه دهخدا
مباحیت . [ م ُ حی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) حلالیت و روایی و حلال بودن . (ناظم الاطباء).
-
تحلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahallol ۱. بحلی خواستن؛ طلب حلالیت کردن.۲. کفاره دادن برای سوگند و رها شدن از قید سوگند با دادن کفاره.