کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حلاج
/hallāj/
معنی
۱. کسی که با دستگاه مخصوص پنبه را از پنبهدانه جدا میکند.
۲. کسی که پنبه را با کمان میزند؛ پنبهزن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پنبهزن، نداف
دیکشنری
comber
-
جستوجوی دقیق
-
حلاج
واژگان مترادف و متضاد
پنبهزن، نداف
-
حلاج
فرهنگ فارسی معین
(حَ لّ) [ ع . ] (ص فا.) پنبه زن ، نداف .
-
حلاج
لغتنامه دهخدا
حلاج . [ ح َل ْ لا ] (اِخ ) حسین بن منصور بیضاوی ، مکنی به ابوالغیث با ابومغیث یا ابومعتب یا ابوعبداﷲ. از بزرگان عرفا و صوفیه است که با جنید بغدادی و بعض اکابر صوفیه مصاحبت داشته است . اقوال اهل علم درباره ٔ وی مختلف است . گروهی وی را از اولیاء پندار...
-
حلاج
لغتنامه دهخدا
حلاج . [ح َل ْ لا ] (ع ص ) کسی که پنبه را از پنبه دانه جدا کند. (غیاث ) (آنندراج ). پنبه زن . (مهذب الاسماء). نداف .
-
حلاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] hallāj ۱. کسی که با دستگاه مخصوص پنبه را از پنبهدانه جدا میکند.۲. کسی که پنبه را با کمان میزند؛ پنبهزن.
-
واژههای مشابه
-
کمان حلاج
لغتنامه دهخدا
کمان حلاج . [ ک َ ن ِ ح َل ْ لا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کمان حلاجی . کمان نداف . و رجوع به کمان (آلت پنبه زدن ) شود.- مثل کمان حلاج (یا) مثل کمان ؛ ابروانی مقوس .- || پشتی خمیده . (امثال و حکم ج 4 ص 1473).
-
حلاج الاسرار
لغتنامه دهخدا
حلاج الاسرار. [ ح َل ْ لا جُل ْ اَ ] (اِخ ) حسین بن منصور حلاج . رجوع به حلاج ، حسین بن منصور شود.
-
علی حلاج
لغتنامه دهخدا
علی حلاج . [ ع َ ح َل ْ لا ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین . واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری آوج و 44 هزارگزی راه عمومی . ناحیه ای است جلگه و دارای آب وهوای معتدل و 105 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ محلی تأمین می شود. و محص...
-
منصور حلاج
لغتنامه دهخدا
منصور حلاج . [ م َ رِ ح َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به منصور و حسین حلاج و حلاج شود.
-
حسین حلاج
لغتنامه دهخدا
حسین حلاج . [ ح ُ س َ ن ِ ح َل ْ لا ] (اِخ ) ابن منصور یا ابومغیث فارسی بیضاوی بغدادی صوفی که در بغداد در 26 ذی قعده 259 هَ . ق . / 922 م . بدار کشیده شد. کتابها از وی باقی است . رجوع به حلاج در همین لغت نامه و تنبیه واشراف مسعودی ص 387 و فهرست ابن ا...
-
مث خایه حلاج
لهجه و گویش تهرانی
لرزان
-
واژههای همآوا
-
هِلاّج
لهجه و گویش بختیاری
hellâj حَلاّج، پنبهزن، کسى که الیاف به هم فشرده پنبه را از هم باز کند jerjik-kon .