کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حكومت مطلقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حكومت مطلقه
دیکشنری فارسی به عربی
السلطة المطلقة
-
واژههای مشابه
-
حکومت
واژگان مترادف و متضاد
امارت، پادشاهی، حکمرانی، دولت، ریاست، سلطنت، صدارت، فرمانروایی، وزارت
-
حکومت
فرهنگ واژههای سره
سالاری، فرما نروای
-
government, state 3
حکومت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] سازوکاری قاعدهمند متشکل از نهادها و قوانین برای حکمرانی در سطح محلی و منطقهای و ملی
-
حکومت
فرهنگ فارسی معین
(حُ مَ) [ ع . حکومة ] (مص ل .) 1 - حُکم دادن ، فرمان کردن . 2 - فرمانروایی .
-
حکومت
لغتنامه دهخدا
حکومت . [ ح ُ م َ ] (ع مص ) حکومة. قضا. قضاوت کردن . داوری کردن . || حکم راندن . دیوان کردن . || فرمانروایی کردن . || سلطنت کردن ، پادشاهی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) فرماندهی . حکمرانی . حکم . (در تمام معانی ) سلطنت . سلطان . || ترافع. دا...
-
حکومت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حکومة] hokumat ۱. حکم دادن؛ فرمان دادن.۲. (اسم) (سیاسی) فرمانروایی کردن بر یک شهر یا کشور و اداره کردن شئون اجتماعی و سیاسی مردم.〈 حکومت عادله: [قدیمی] حکومتی که اساس آن بر عدالت باشد.
-
حکومت
دیکشنری فارسی به عربی
ادارة , حکومة , سيادة , عجل مخصي , عهد ، إدارَة
-
حکومت کردن
واژگان مترادف و متضاد
حکمراندن، حکمروایی کردن، فرمان راندن، فرمانروایی کردن
-
state apparatus
دستگاه حکومت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] مجموعهای از نهادها و سازمانهای دارای کنش متقابل که دولت ازطریق آنها قدرت خود را اعمال میکند
-
recognition of government
شناسایی حکومت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] اقدام یک یا چند دولت در به رسمیت شناختن حکومتی که بهتازگی در کشوری دیگر به قدرت رسیده است متـ . به رسمیت شناختن حکومت
-
military government1
حکومت اشغالگران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] حکومتی موقت که یک نیروی نظامی خارجی در سرزمین تحت اشغالش ایجاد میکند
-
governability
حکومتپذیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] وضعیتی که جامعه در تعامل با حکومت در آن قرار میگیرد که برایند خواست جامعه از یک سو و توانایی حکومت در برآوردن آن از سوی دیگر است
-
governance
حکومتداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] اعمال حاکمیت و نحوۀ اعمال آن