کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حق حق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حق حق
لغتنامه دهخدا
حق حق . [ ح ِ ح ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت هکه و سکسکه ٔ آنکه بسیار گریسته است . || آواز آب در شکم و در مشک آنگاه که بجنبانند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
حقّ العمل
دیکشنری فارسی به عربی
أجْرٌ
-
service non compris (fr.)
بدون حقِخدمات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ویژگی صورتحساب یا صورتغذایی که حقخدمات در آن لحاظ نشده است
-
suffragist
حقرأیخواه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] کسی که برای به دست آوردن حقرأی برابر، بهویژه برای زنان، کوشش میکند
-
suffragism
حقرأیخواهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] کوشش برای به دست آوردن حقرأی برابر بهویژه برای زنان
-
maritime lien
حقِّ ممتاز دریایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] حقی که بر کشتی و تجهیزات و کالاهای آن برای تضمین پرداخت بدهی و خسارت برای مدعی وجود دارد و تسهیم آن به موجب قانون است
-
service complet (fr.), service compris (fr.)
با حقِخدمات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ویژگی صورتحساب یا صورتغذایی که حقخدمات در آن لحاظ شده است
-
واژههای همآوا
-
هغهغ
لغتنامه دهخدا
هغهغ. [ هَِ هَِ ] (اِ صوت ) حکایت صوتی است که پس از گریه افتد گرینده را. (یادداشت مؤلف ).- هغهغ کردن ؛ با صدای خفیف و گرفته گریستن .
-
هق هق
لغتنامه دهخدا
هق هق . [ هَِ هَِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت کسی که گریه بسیار کرده باشد و صدایی شبیه سکسکه از او برآید. (از یادداشتهای مؤلف ). شنوشه . اشنوشه . (یادداشت دیگر).
-
هق هق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت، اسم) ‹هاقهاق، هکهک› [عامیانه] heqheq صدای گریه که در گلو افتد.
-
جستوجو در متن
-
franchise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حق امتیاز، حق رای، حق مخصوص، حق رای دادن، ازاد کردن
-
royalties
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حق امتیاز، از خانواده سلطنتی، حق التالیف، اعضای خانواده سلطنتی، حق الامتیاز، حق الاختراع