کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حق العبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حق العبور
/haqqol'obur/
معنی
پولی که برای گرفتن اجارۀ عبور از جایی یا کشوری پرداخت میشود؛ ترانزیت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حق العبور
لغتنامه دهخدا
حق العبور. [ ح َق ْ قُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) راهداری . حق زنجیر . || ترانزیت . (فرهنگستان ).
-
حق العبور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqol'obur پولی که برای گرفتن اجارۀ عبور از جایی یا کشوری پرداخت میشود؛ ترانزیت.
-
واژههای مشابه
-
حَقُّ
فرهنگ واژگان قرآن
حق - ثابت - قضائي که خداي تعالي رانده ، و آن را حتمي کرده باشد
-
حق حق
لغتنامه دهخدا
حق حق . [ ح ِ ح ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت هکه و سکسکه ٔ آنکه بسیار گریسته است . || آواز آب در شکم و در مشک آنگاه که بجنبانند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
حق بوغ،حق بوغه،حق البوق
لهجه و گویش تهرانی
باج،پول بوغه دادن چارپا برای مالک حیوان نر ،عوارض بی مبنا
-
ظل حق
لغتنامه دهخدا
ظل حق . [ ظِل ْ ل ِ ح َق ق / ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خلیفه و پادشاه باشد.
-
حق داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. محقبودن، سزاوار بودن، مستحق بودن ۲. درخوربودن، شایسته بودن ۳. راست گفتن، درستگفتن ۴. منطقی برخورد کردن
-
حق التحقیق
فرهنگ واژههای سره
پژوهانه
-
حق التدریس
فرهنگ واژههای سره
آموزانه
-
حق الثبت
فرهنگ واژههای سره
نگارشانه
-
حق الزحمه
فرهنگ واژههای سره
دستمزد
-
حق السکوت
فرهنگ واژههای سره
خموشانه
-
حق ماموریت
فرهنگ واژههای سره
کارانه
-
به حق
فرهنگ واژههای سره
به سزا