کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حقرأیخواه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
suffragist
حقرأیخواه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] کسی که برای به دست آوردن حقرأی برابر، بهویژه برای زنان، کوشش میکند
-
واژههای مشابه
-
franchise 1, suffrage, elective franchise, political franchise
حق رأی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] حق دادن رأی در انتخابات
-
خواه
واژگان مترادف و متضاد
چه، ولو، یا
-
خواه
فرهنگ فارسی معین
(خا) 1 - (ریش .) امر و ریشة «خواستن » 2 - (ص فا.) در برخی ترکیبات به معنی «خواهنده » آید: خیرخواه ، هواخواه . 3 - (ص مف .) در بعضی کلمات به معنی «خواسته » آید: دلخواه .
-
خواه
لغتنامه دهخدا
خواه . [ خوا / خا ] (اِ) آرزو. مراد. میل . || عرض . درخواست . استدعاء. || یا. (ناظم الاطباء). چه . اعم از آنکه . (یادداشت بخط مؤلف ). چون : خواه شب و خواه روز، خواه رومی خواه زنگی ، خواه مرد خواه زن : خواه اسب وفا زین کن و زی مهر رهی تازخوه تیغ جفا ...
-
خواه
لغتنامه دهخدا
خواه . [ خوا / خا ] (نف مرخم ) خواهنده . طالب . آرزومند. (ناظم الاطباء). این کلمه اغلب بصورت ترکیب بکار میرود چون ترکیبات زیر:آبروخواه . آزادی خواه . آشتی خواه . آرزوخواه . انصاف خواه . باج خواه . بارخواه . باژخواه . بدخواه . تاج خواه . ترقی خواه . ت...
-
خواه
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خواستن) xāh ۱. = خواستن۲. خواهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آزادیخواه، بدخواه، خودخواه، دادخواه.
-
خواه
دیکشنری فارسی به عربی
اذا , او , سواء
-
disfranchisement, disenfranchisement
سلب حق رأی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] سلب حق اشخاص حقیقی یا حقوقی در دادن رأی در انتخابات
-
equal suffrage
حقرأی برابر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] برخورداری یکسان رأیدهندگان از حق رأی بدون توجه به جایگاه اجتماعی و اقتصادی آنان
-
suffragism
حقرأیخواهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] کوشش برای به دست آوردن حقرأی برابر بهویژه برای زنان
-
women's suffrage, woman suffrage, female suffrage
حقرأی زنان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل، مطالعات زنان] حق زنان برای رأی دادن در انتخابات
-
census suffrage, censitary suffrage
حقرأی نابرابر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] عدم برخورداری یکسان رأیدهندگان از حق رأی براساس جایگاه اجتماعی و اقتصادی آنان
-
universal franchise, universal suffrage, adult universal suffrage, general suffrage, common suffrage
حق رأی همگانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] حق رأیی که به همۀ افراد بالغ اعطا میشود