کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفيد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حفيد
معنی
نوه , پسر پسر , پسر دختر
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حفيد
دیکشنری عربی به فارسی
نوه , پسر پسر , پسر دختر
-
واژههای مشابه
-
حفید
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) زاده ، پسرِ پسر.
-
حفید
لغتنامه دهخدا
حفید. [ ح َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف نشابوری . رجوع به عبداﷲ... شود.
-
حفید
لغتنامه دهخدا
حفید. [ ح َ ] (اِخ ) رجوع به ابن زهر شود.
-
حفید
لغتنامه دهخدا
حفید.[ ح َ ] (ع اِ) فرزند فرزند. (اقرب الموارد). اولاد مرد و اولاد اولاد وی . دختران مرد. نبیره . || خدمتگار. خادم . || یاری گر. ناصر. حافد.
-
حفید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hafid پسری پسر؛ نوه؛ فرزندزاده.
-
علی حفید
لغتنامه دهخدا
علی حفید. [ ع َ ی ِ ح َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفرایینی شافعی مکی ، مشهور به عصامی و حفید. رجوع به علی عصامی شود.
-
حفید تفتازانی
لغتنامه دهخدا
حفید تفتازانی . [ ح َ دِ ت َ ] (اِخ ) حفید سعدالدین احمدبن محمدبن یحیی مشهور به حفید ملقب بشیخ الاسلام سعدالدین . متوفای 906 هَ . ق . او راست : شرح تهذیب المنطق . حاشیه بر مطالع. حاشیه بر شرح وقایه ٔ صدرالشریعه ٔ الثانی .
-
جستوجو در متن
-
پسر پسر
دیکشنری فارسی به عربی
حفيد
-
پسر دختر
دیکشنری فارسی به عربی
حفيد
-
نوه
دیکشنری فارسی به عربی
حفيد , حفيدة
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به حفید سعدالدین شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حفید تفتازانی . او راست حاشیه ای بر شرح العقائدالعضدیه . وفات وی به سال 906 هَ .ق . بود.