کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
retention of configuration
حفظ پیکربندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] حفظ یکپارچگی در نحوۀ آرایش فضایی پیوندهای متصل به یک مرکز دستواره، در خلال یک تبدیل یا واکنش شیمیایی
-
حفظ زبان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← زبانپایی
-
number portability
حفظ شماره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] یکی از انواع خدمات شبکههای هوشمند که در آن مشترک میتواند مکان یا بهرهبردار خود را تغییر دهد، بیآنکه شمارۀ تلفن تغییر کند
-
حفظ کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← حفظ
-
stubble retention
حفظ کُلَش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نگه داشتن کُلَش بر روی زمین بهصورت خاکپوش
-
حفظ شدن
لغتنامه دهخدا
حفظ شدن . [ ح ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بخاطر سپرده شدن . بیاد گرفته شدن . از بر کرده شدن . || بخاطر سپردن . بیاد گرفتن .ازبرشدن . || محفوظ شدن . نگاه داشته شدن .
-
حفظ عهد
لغتنامه دهخدا
حفظ عهد. [ ح ِ ظِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نگاه داشتن پیمان . مقابل نقض عهد. || هوالوقوف عند ماحده اﷲ تعالی لعباده فلایفقد حیث ما امرو لایوجد حیث ما ینهی . کذا فی اصطلاحات الصوفیة لکمال الدین ابی الغنائم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || حفظ عهد...
-
حفظ کردن
لغتنامه دهخدا
حفظ کردن . [ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرفتن . یاد گرفتن . برکردن . از بر کردن . بخاطر سپردن . توقم . فراگرفتن . نگاه داشتن به ذهن . || محافظت کردن . نگه داشتن . نگاهداری کردن . حراست . صیانت . بقو. بقاوت . گوش داشتن . پاس داشتن . ضبط. رجوع به حفظ شود....
-
حرف حفظ
لغتنامه دهخدا
حرف حفظ. [ ح َ ف ِ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پساوند نگهبانی . شمس قیس گوید: و آن باء و الف و نونی است که در اواخر اسماء معنی نگاه داشتن آن چیز دهد، چنانکه گله بان و باغبان و دربان . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 177).
-
حفظ الصحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حفظالصّحَّة] [منسوخ] hefzossehhe پیشگیری از بیماری؛ بهداشت.
-
حفظ الغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حفظالغَیب] [قدیمی] hefzolqeyb پاس خاطر شخص غایب داشتن؛ در غیاب کسی از او به نیکی یاد کردن.
-
حفظ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احم , استظهر , امن (فعل ماض) , سياج , مربي
-
حفظ کنی
دیکشنری فارسی به عربی
استظهار
-
حفظ الصحه
دیکشنری فارسی به عربی
نظافة
-
حفظ امنیت
دیکشنری فارسی به عربی
الحفاظ علي الأمن