کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ف َ ] (ع اِ) تخم کنار و جز آن . خسته ٔ نبق و دو لانه و مانند آن .
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص .[ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی جبلة الفزاری . یکی از صحابه و راوی یک حدیث است ، ولی صحابه بودنش محل اختلاف است .
-
واژههای مشابه
-
جد حفص
لغتنامه دهخدا
جد حفص . [ ج َدْ دِ ح َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بحرین در یک فرسخ ونیم مغرب منامه . (ازفارسنامه ). قریه ای است از بلاد هجر بفتحتین و این کلمه علم است برای تمام سرزمین بحرین . (از روضات الجنات ص 54). ظاهراً تسمیه ٔ این قریه به این اسم بلحاظ انتساب...
-
حفص اموی
لغتنامه دهخدا
حفص اموی . [ ح َ ص ِ اُ م َ ] (اِخ ) (مولا بنی امیه ) شاعری از شعرای دولت امویان است چندان زنده بماند تا دولت بنی عباس بیافت و بعبداﷲبن علی پیوست و از او امان خواست . پس وی از مخضرمین دو دولت باشد. او با کثیربن عبدالرحمن (معروف به کثیر عزه شاعر) آمیز...
-
حفص سراج
لغتنامه دهخدا
حفص سراج . [ ح َ ص ِ س َ ] (اِخ ) مکنی به ابی معمر. محدث است .
-
حفص ضریر
لغتنامه دهخدا
حفص ضریر. [ ح َ ص ِ ض َ ] (اِخ )ابن عمر، مکنی به ابی عمر. رجوع به حفص بن عمر شود.
-
حفص فرد
لغتنامه دهخدا
حفص فرد. [ ح َ ص ِ ف َ ] (اِخ ) مکنی به ابی عمرو. یکی از اکابر مجبرة باشد مانند نجار و از مردم مصر است . وی به بصره شد و ابوالهذیل علاف را بدید و با او مناظره کرد و ابوالهذیل او را مفحم و مجاب کرد. حفص در اول معتزلی و قائل بخلق افعال بود سپس بمذهب مج...
-
حفص مخزومی
لغتنامه دهخدا
حفص مخزومی . [ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن مغیرة، مکنی به ابی عمر. صحابیست . رجوع به ابوعمر حفص شود.
-
حفص آباد
لغتنامه دهخدا
حفص آباد. [ ح َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به سرخس . || نام قریه ای است بزرگ به مرو. (الانساب ).
-
حفص آبادی
لغتنامه دهخدا
حفص آبادی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حفص آباد. قریه ای به سرخس . (الانساب ).
-
رباط حفص
لغتنامه دهخدا
رباط حفص . [ رُ طِ ح َ ] (اِخ ) نام محلی بین گرگان و آمل ، واقع در یک منزلی گرگان . رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 209 شود.
-
اصحاب حفص
لغتنامه دهخدا
اصحاب حفص . [ اَ ب ِ ح َ ] (اِخ ) گروهی از پیروان حفص بن ابی المقدام بودند که آنان را حفصیه مینامند، و حفص خود از اتباع عبداﷲبن اباض بود و میگفت : کسی که خدا را بشناسد و نسبت به دیگر اصول دین کفران ورزد یعنی رسول یا کتاب یا رستاخیز را انکار کند وی کا...
-
بنی حفص
لغتنامه دهخدا
بنی حفص . [ ب َ ح َ ] (اِخ ) حکامی اندکه از سال (625 تا 941 هَ . ق .) در تونس حکومت کردند و مدت حکومت آنان سه قرن دوام داشت . اولین آنها ابوزکریا یحیی الاول است که در سال 625 هَ . ق . به حکومت رسید و آخرین آنها الحسن است که در سال 941 هَ .ق . منقرض گ...
-
واژههای همآوا
-
حفث
لغتنامه دهخدا
حفث . [ ح ِ / ح َ ف ِ / ح َ ] (ع اِ) حفثه . فَحث . حثف . حفت . هزارخانه ٔ شکنبه . هزارتو. هزارلای شکنبه . (اقرب الموارد). ج ، احفاث . || ماری کلان که به انبان ماند. (منتهی الارب ). ماریست گزنده و بی زهر خردتر از حُفات . (اقرب الموارد).