کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفر ابی موسی الاشعری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن محمد (المهدی ) ابن ابی جعفر منصور، مکنی به ابومحمد و معروف به الهادی ، از خلفای بنی عباس در بغداد بود. به سال 144 هَ . ق . در ری متولد شد و در سال 169 پس ازمرگ پدر به خلافت رسید، ولی برادرش هارون الرشید وقتی که او به گرگان بو...
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب ، مکنی به ابوالحسن ، از شعراء طالبیین است حدیثی چند از او مروی است . وی برادر محمد و ابراهیم پسران عبداﷲ است که منصور عباسی آنان را کشت و بر موسی نیز دست یافت . او را مضروب کرد و سپس بخشو...
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن میمون بن عبداﷲ قرطبی اندلسی اسرائیلی ، مکنی به ابوعمران (529-601 هَ . ق .). یهودیان به زبان خود او را (ابی موشه بن میمن ) و ملقب به (موشه هرمان ) یعنی موسی زمان خود یا (ناجید)یعنی رئیس ملت می خواندند. وی در قرطبه به دنیا آمد....
-
بئر ابی موسی
لغتنامه دهخدا
بئر ابی موسی . [ ب ِءْ رِ اَ سا ] (اِخ ) نام چاهی که در معلاة بسال 242 هَ . ق . شلقان وکیل بغا مولای متوکل آن را بنا کرد. (از معجم البلدان ).
-
فرعون موسی
لغتنامه دهخدا
فرعون موسی . [ ف ِ ع َ ن ِ سا ] (اِخ ) نام پادشاه مصر که معاصر موسی بن عمران پیامبر بنی اسرائیل بوده است . هاکس نویسد: اکثری از علماء آثار مصریه بر آنند که این فرعون رامسس ثانی ، سومین پادشاه از طبقه ٔ نوزدهم سلاطین مصر است که نزد یونانیان به سسوستر ...
-
ابی هو
لغتنامه دهخدا
ابی هو. [ اَ ] (اِخ ) (خداوند پدر من است ) نام دومین فرزند هارون برادر موسی .
-
ابی رام
لغتنامه دهخدا
ابی رام . [ اَ ] (اِخ ) (پدر عالی ) نام دوتن به بنی اسرائیل : اول سرداری از بنی رَأوبن .که در دشت با قارون و داثان و غیره همداستان شد و تسلط و اقتدار موسی را ناچیز انگاشتند. رجوع به سفر اعداد تورات فصل 16 شود. دوم پسر هیل که در جوانی بترغیب پدر جسار...
-
ابراهیم بن موسی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن موسی . [ اِ م ِ ن ِ سا ] (اِخ ) طبیب مشهور. در مصر پرورش یافته و رئیس اطبای ملک کامل محمدبن ابی بکربن ایوب بود و در بیمارستان قاهره بتداوی مَرضی ̍ میپرداخت . وی پس از 632 هَ .ق . وفات کرده است . ابن ابی اصیبعه وی را در بیمارستان قاهره دیده...
-
ابراهیم بن موسی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن موسی . [ اِ م ِ ن ِ سا ] (اِخ ) عالم متفنن اندلسی از مردم قصبه ٔ تدمیر واقع در ایالت جیان . او از موالی بنی امیه بود.و به عراق آمد و با ابن ابی خیثمه و بعض مشاهیر علماصحبت داشت . پس از آن به مصر رفت و تا آخر عمر بدانجای ببود. وفات او در سا...
-
ابن ابی العافیه
لغتنامه دهخدا
ابن ابی العافیه . [ اِ ن ُ اَ بِل ْ ی َ ] (اِخ ) موسی . مؤسس دولتی است که چندی در مکناسه از نواحی مغرب اقصی تشکیل یافته از 325 تا 463 هَ .ق . نخستین آنان موسی و پس از وی پسرش ابراهیم و بعد از او ابوعبدالرحمن بن ابراهیم و محمدبن ابی عبدالرحمن و قاسم ...
-
رعن
لغتنامه دهخدا
رعن . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. || موضعی است به بحرین . || موضعی است نزدیک حفر ابی موسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موضعی است در طریق حاج بخره بین حفر ابی موسی و مادیة. (از معجم البلدان ).
-
خرجاء
لغتنامه دهخدا
خرجاء. [ خ َ ] (اِخ ) چاه آبی است که جعفربن سلیمان بنزدیک شبحی و بین بصره ، و حفر ابی موسی ، در طریق حجاج عازم از بصره ، حفر کرد ، و بین اخادید و این چاه یک مرحله راه است . این چاه از آنرو خرجاء نامیده شده است که در سرزمینی مرکب از سنگهای سفید و سیاه...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کثیر الفرغانی . محمد و احمد پسران موسی بن شاکر، حفر نهر معروف بجعفری را باو واگذار کردند و او کسی است که مقیاس جدید برای نیل کرده بود معرفت او بیش از توفیق وی بود زیرا هرگز عملی را بپایان نرسانید. وی در ساختن دهانه ٔ نهر م...
-
ابوحمو
لغتنامه دهخدا
ابوحمو. [ اَ ح َم ْ مو ] (اِخ ) موسی بن ابی سعید عثمان بن یغمراسن ، چهارمین تن از سلسله ٔ بنوزیان . او پس از برادر خویش ابوزیان فرمانروائی تلمسان و مغرب وسطی یافت و در 707 هَ . ق . خرابیهای محاصره ٔطولانی مرینی ها را (698 تا 706) مرمت کرد و حصار شهرر...
-
باکو
لغتنامه دهخدا
باکو. (اِخ ) (شهر...) به واو مجهول شهری است قریب شیروان . (غیاث اللغات ). نام شهری است بشمال ایران . (آنندراج ). شهری است به عجم . (منتهی الارب ). باکوبه . باکویه . باکی . (در تلفظ ترکان ). نام بندری در ساحل غربی دریای خزر که 237000 تن جمعیت دارد. با...