کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حظایر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حظایر
لغتنامه دهخدا
حظایر. [ ح َ ی ِ ] (اِخ ) نام موضعی به یمامه دارای نخلستانها. حظائر.
-
حظایر
لغتنامه دهخدا
حظایر. [ ح َ ی ِ ] (ع اِ)ج ِ حظیرة. حظائر. جایها که درآن خرما خشک کنند. محوطه ها که از چوب و نی سازند.
-
واژههای همآوا
-
حضایر
لغتنامه دهخدا
حضایر. [ ح َ ی ِ ] (ع اِ) حضائر. ج ِ حضیرة.
-
جستوجو در متن
-
حظائر
لغتنامه دهخدا
حظائر. [ ح َ ءِ ] (اِخ ) موضعی است به یمامة. حظایر. (منتهی الارب ).
-
حظائر
لغتنامه دهخدا
حظائر. [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حظیرة. و قد ینبت [ بر سیاوشان ] فی حظائرالغنم . (ابن البیطار). حظایر. رجوع به حظیره شود.
-
زلفت
لغتنامه دهخدا
زلفت . [ زُ ف َ ] (ع اِمص ) درجه و منزلت و نزدیکی ... و در فارسی گاهی مجازاً بمعنی دوستی آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی زلفة. نزدیکی و منزلت : این است تواریخ و کتب که هر یکی از آن صراط الفت و بساط زلفت و حظایر انس و محک خواطر... و غای...
-
خیاشیم
لغتنامه دهخدا
خیاشیم . [ خ َ] (ع اِ) ج ِ خَیشوم و آن پرده های بینی و بن بینی است . (ناظم الاطباء). || غضروفها که میان بینی و دماغ و رگهای درون بینی می باشد. (از منتهی الارب )(از تاج العروس ) (از لسان العرب ). غضاریفی در اقصای بینی : و از بساتین انس صدور و حظایر قد...
-
حظیرة
لغتنامه دهخدا
حظیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) کنیف . خباک . (اسدی ). اصیدة. وصیدة. شوغا. (صحاح الفرس ). شوغاه شتر را. جایگاه گوسفند. جای شتر. شترخان . شوگاه اشتر. (مهذب الاسماء). خوابگاه شتر و گوسفند از نی و شاخ درخت . محوطه ای از خار و چوب و نی که برای حیوان سازند تا از...
-
معتکف
لغتنامه دهخدا
معتکف . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) در مسجد برای عبادت نشیننده . (غیاث ) (آنندراج ). کسی که همیشه در مسجد مشغول عبادت باشد. (ناظم الاطباء). مقیم و ملازم در جایی برای عبادت . متوقف در مسجد و خانقاه و جز آن برای مدتی طویل عبادت را. (یادداشت به خط مرحوم دهخد...
-
منخرط
لغتنامه دهخدا
منخرط. [ م ُ خ َ رِ ] (ع ص ) درکشیده شونده در رشته . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). منسلک . در رشته کشیده . به رشته درآمده : سلطان طمغاج خان ... در حیات بود و خال بنده شرف الزمان ... در سلک خدمت آن پادشاه منخرط. (لباب الالباب چ نفیسی ص 45). مع...
-
ملائکه
لغتنامه دهخدا
ملائکه . [ م َ ءِ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، فرشتگان . (ناظم الاطباء).فرشتگان . جمع ملک است . در اصل ملائک بود تاء به جهت تأکید معنی جمع زیاده کرده اند چنانکه ملاحده جمع ملحد و صیاقله جمع صیقل . (غیاث ) (آنندراج ). ملائکة : چنانکه ابلیس را ...
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) طیفوربن عیسی بن سروشان بسطامی . ملقب بسلطان العارفین . شیخ فریدالدین عطار گوید: قطب عالم بود و مرجع اوتاد و ریاضات و کرامات و حالات و کمالات او را اندازه نبود و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت و دائم در مقام ق...