کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حطیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حطیم
/hatim/
معنی
۱. دیوار کعبه.
۲. آنچه مابین رکن، زمزم، و مقام قرار دارد. Δ از آن جهت به این نام خوانده شده که مردم در آنجا اظهار شکستگی و فروتنی میکنند و با خشوع و خضوع دست به دعا برمیدارند. در زمان جاهلیت در آنجا سوگند میخوردند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حطیم
لغتنامه دهخدا
حطیم . [ ] (اِخ ) حظیم . صحابیست . و از او یک حدیث منقول است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حطیم
لغتنامه دهخدا
حطیم . [ ح َ ] (ع ، ص اِ)شکسته . || اسب شکسته ٔ زبون حال از پیری . || گیاه باقی مانده ٔ سال پیش . (منتهی الارب ). || دیواری است بیرون خانه ٔ کعبه از سوی مغرب . (مهذب الاسماء). کناره ٔ کعبه یا دیوار کعبه یا آنچه میان رکن و زمزم و مقام است و بعضی حجر ر...
-
حطیم
لغتنامه دهخدا
حطیم . [ ح ُ طَ ] (اِخ ) تابعی است .
-
حطیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hatim ۱. دیوار کعبه.۲. آنچه مابین رکن، زمزم، و مقام قرار دارد. Δ از آن جهت به این نام خوانده شده که مردم در آنجا اظهار شکستگی و فروتنی میکنند و با خشوع و خضوع دست به دعا برمیدارند. در زمان جاهلیت در آنجا سوگند میخوردند.
-
واژههای مشابه
-
رکن حطیم
لغتنامه دهخدا
رکن حطیم . [ رُ ن ِ ح َ ](اِخ ) یکی از ارکان کعبه است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). یکی از ارکان کعبه . (ناظم الاطباء) : تیغ بردوش نه و از دی و از دوش مپرس گر بخواهی که رسد نام تو تا رکن حطیم . اسکافی (از بیهقی ص 390).باد میدان توزمحتشمان چون به هنگام...
-
واژههای همآوا
-
هتیم
لغتنامه دهخدا
هتیم . [ هَُ ت َ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة).- بنوهتیم ؛ قبیله ای است از عرب که منازلشان اطراف مصر باشد. (از تاج العروس ). قبیله ای از اعراب بادیه نشین است که در حجاز و نجد و مصر پراکنده میباشند. و گروهی از ایشان در بهار ...
-
جستوجو در متن
-
قورا
لغتنامه دهخدا
قورا. [ ] (اِخ ) از نواحی مدینه است . قیس بن حطیم درباره ٔ آن اشعاری دارد. (از معجم البلدان ).
-
ذوالخرصین
لغتنامه دهخدا
ذوالخرصین . [ ذُل ْ خ ِ ص َ ] (اِخ ) نام شمشیر قیس بن حطیم شاعر انصاری است .
-
قوری
لغتنامه دهخدا
قوری . [ ق َ را ] (اِخ ) موضعی است به مدینه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قیس بن حطیم درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
-
حجر اسماعیل
لغتنامه دهخدا
حجر اسماعیل . [ ح ِ رِ اِ ] (اِخ ) گرداگرد کعبه اندرون حطیم از سوی شمال . مصطبه ای را گویند که دیواری بر آن محیط است و پس از دوره ٔ قریش زیاداتی بر آن کرده و شکل چارگوش رابه شکل مدور نزدیک کرده اند و آن دو در دارد به دو رکن عراقی و شامی . و گویند قبر...
-
لیلی
فرهنگ نامها
(تلفظ: leyli) (عربی) (مؤنث الیل) سرخوشی از می ؛ درازترین و تارترین شب ؛ (در قدیم) از الحان موسیقی قدیم ایرانی ؛ (در اعلام) لیلی دختر حطیم از زنان پیامبر اسلام (ص) ؛ لیلی زنی از قبیلهی بنی عامر عرب که طرف عشق مجنون قرار گرفت (لیلی و مجنون) .
-
شوع
لغتنامه دهخدا
شوع . (ع اِ) درخت بان یا بار آن یا گیاهی است که در کوه و در زمین نرم روید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ابوعبید از اصمعی روایت کرده است که عرب درخت بان را شوع گویند و قیس بن حطیم در ذکر او مصراعی گفته . (از ترجمه ٔ صیدنه ). شجرالبان . حب البان ....