کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حطیئة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حطیئة
لغتنامه دهخدا
حطیئة. [ ح ُ طَ ءَ ] (اِخ )جرول بن اوس بن مالک عیسی ، مکنی به ابی ملیکة. شاعری مخضرمی از قبیله ٔ قیس . متوفی به سال 30 هَ . ق . او رادیوانی است . و ابن الندیم گوید: دیوان او را ابوسعیدسکری و نیز اصعمی و هم ابوعمرو شیبانی و باز طوسی وابن السکیت گرد کر...
-
حطیئة
لغتنامه دهخدا
حطیئة. [ ح ُ طَ ءَ ] (ع ص ) مرد زشت کوتاه بالا. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جردل
لغتنامه دهخدا
جردل . [ ج َ دَ ] (اِخ ) ابن ایاس عیسی مکنی به ابوملیکه و معروف به حطیئه . شاعر عرب متوفی بسال 59 هَ . ق . رجوع به حطیئة شود.
-
ذوطلح
لغتنامه دهخدا
ذوطلح . [ طَ ل َ ] (اِخ ) جایگاهی است نزدیک طائف بنومحرز را. (المرصع). و در شعر حطیئة نام او آمده است .
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق ِ ] (اِخ ) نام موضعی است ، و در شعر حطیئة از آن نام برده شده است . (معجم البلدان ).
-
ابوملیکة
لغتنامه دهخدا
ابوملیکة. [ اَ ؟ ک َ ] (اِخ ) صحابی است . و شاید این صحابی همان حطیئه ٔ شاعر باشد.
-
ابوملیکه
لغتنامه دهخدا
ابوملیکه . [ اَ ؟ ک َ ] (اِخ ) حطیئة. شاعر. جرول بن ایاس :کو خصیب و کو امیّه کو حطیئة کو کمیت اخطل و بشار برد آن شاعر اهل یَمَن . منوچهری .و رجوع به ابوملیکه جرول ... شود.
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قطیعة. از سلاله ٔ عدنان و جدی جاهلی است که عنتره و حطیئة از نسل او هستند. (اعلام زرکلی ص 757).
-
شیش
لغتنامه دهخدا
شیش . (اِخ ) ابن قیس بن جریح . ممدوح حطیئه ٔ شاعر است . (یادداشت مؤلف ).
-
ابوملیکة
لغتنامه دهخدا
ابوملیکة. [ اَ ؟ ک َ ] (اِخ ) جرول بن ایاس عبسی یا عنبسی معروف به حطیئه شاعر عرب متوفی 59 هَ . ق .
-
حریج
لغتنامه دهخدا
حریج . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن حرام بن سعدبن عدی بن فزارة از فرزندان شیب بن قیس بن حریج . ممدوح حطیئه ٔ شاعر است . (سمعانی ).
-
هجا گفتن
لغتنامه دهخدا
هجا گفتن . [ هَِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) هجو کردن . دشنام دادن در شعر. مذمت کردن . استهزاء کردن در شعر« : چون این قصیده ٔ حطیئة بر زبرقان خواندند ندیمانش گفتند این هجای زشت است که حطیئه ترا گفته است .» (تاریخ بیهقی چ غنی ص 238).چو شاعر برنجد بگوید هجابم...
-
طلح
لغتنامه دهخدا
طلح . [ طَ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است . اعشی گوید : کم رأینا من اناس هلکواو رأینا المرء عَمْراً بطلح . (معجم البلدان ).و گویند «ذوطلح » نام موضعی است که اعشی آنجا به خدمت عمرو رسید و شعری در مدح وی سرود که بیت فوق از آنجمله است و برخی معتقدند که اع...
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن قریعبن عوف از تمیم ، از عدنان جد یکی از خاندانهای عرب جاهلی بود و به وی لقب أنف الناقه داده بودند و فرزندانش بدین نام شهره بودند و از این نام کراهت داشتند تا آنکه حطیئة گفت : قوم هم الانف و الاذناب غیرهم ... الخ .پس لقب ...