کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حطم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حتم
لغتنامه دهخدا
حتم . [ ح َ ] (ع ص ) ساده . بی آمیغ. بحت . محت . صرف . و بدین معنی مقلوب محت است . || قضا. ج ، حُتوم . || واجب . ناگزیر. لازم . چیزی که بجا آوردن آن واجب باشد: الوترلیس بحتم ِ کالصلوةالمکتوبة (حدیث ). (منتهی الارب ).
-
حتم
لغتنامه دهخدا
حتم . [ ح َ ] (ع مص ) واجب کردن . (ترجمان القرآن ) (دهار) (زوزنی ) (تاریخ بیهقی ). واجب کردن کار بر کسی . (منتخب ). || قضاء. حکم کردن . قضا راندن . || محکم بکردن کار. (تاریخ بیهقی ). محکم کردن . استوار کردن .
-
حتم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hatm ۱. حتمی.۲. (قید) [عامیانه] یقیناً؛ قطعاً.۳. [قدیمی] آنچه بهجا آوردنش لازم و واجب است؛ لازم؛ واجب.
-
حتم
واژهنامه آزاد
(لکی) حَتَم؛ بسیار یادکننده.
-
جستوجو در متن
-
نابود ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
حطم
-
قطعات شکسته
دیکشنری فارسی به عربی
حطم
-
خردشدگی
دیکشنری فارسی به عربی
حطم
-
پرس کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حطم
-
تباه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حطم , غنغرينا
-
داغان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حطم , خفيق
-
بشدت زدن
دیکشنری فارسی به عربی
حطم , وثبة
-
درهم کوبیدن
دیکشنری فارسی به عربی
حطم ، اِجتياحٌ
-
منگنه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تابع , حطم , لکمة
-
تصادم
دیکشنری فارسی به عربی
اشتباک , اصطدام , حطم , صدمة
-
ورشکست شدن
دیکشنری فارسی به عربی
تمثال نصفي , حطم