کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حطاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حطاب
لغتنامه دهخدا
حطاب . [ ح َطْ طا ] (اِخ ) (902 - 954 هَ . ق .). محمدبن محمدبن عبدالرحمن رعینی مالکی که در طرابلس وفات یافت . او راست : 1- تحریرالکلام فی مسائل الالتزام که 1305 هَ . ق . در 184 صفحه بچاپ رسیده است . 2- قرةالعین که شرح ورقات امام الحرمین است . 3- متمم...
-
حطاب
لغتنامه دهخدا
حطاب . [ ح َطْ طا ] (اِخ ) ابن حارث . صحابیست و بعضی به خاء معجمه گفته اند. وی از مهاجرین حبشه است و در راه حبشه وفات کرد.
-
حطاب
لغتنامه دهخدا
حطاب . [ ح َطْ طا ] (اِخ ) رازی ، مکنی به ابی عبداﷲ.او راست : کتاب المشیخة و کتاب السداسیات . وی در نیمه ٔ دوم سده ٔ پنجم و نیمه ٔ اول قرن ششم هجری میزیست .
-
حطاب
لغتنامه دهخدا
حطاب . [ ح َطْ طا ] (ع ص ) هیزم فروش . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). هیمه گردکن . هیمه فروش .منسوب به حطب . (الانساب ). || بعیرحطاب ؛ شتر که خرده چوب و هیزم ریزه ها خورد. (از منتهی الارب ).
-
حطاب
لغتنامه دهخدا
حطاب . [ ح َطْ طا ](اِخ ) ابن حَنَش . نام سواری مشهور. (منتهی الارب ).
-
حطاب
لغتنامه دهخدا
حطاب . [ ح ِ ] (ع مص ) هو قطعالکرم حتی ینتهی الی حد ماجری فیه الماء. (مجدالدین ) (منتهی الارب ). بریدن انگور. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
فارس
لغتنامه دهخدا
فارس . [ رِ ] (اِخ ) حطاب بن حنش فارس . رجوع به حطاب بن حنش شود.
-
حطابی
لغتنامه دهخدا
حطابی . [ ح َطْ طا ] (ص نسبی ) منسوب به حطاب . (الانساب ). رجوع به حطاب شود.
-
حطابة
لغتنامه دهخدا
حطابة. [ ح َطْ طا ب َ ] (ع ص ) تأنیث حطاب : ناقة حطابة. || هیزم فرازآورندگان . (مهذب الاسماء). هیزم کشان . (منتهی الارب ).
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زَ ] (ع مص ) برآوردن گرد چاه بسنگ . (منتهی الارب ). نوردیدن چاه بسنگ .(دهار) (اقرب الموارد) (المنجد). نوردیدن چاه بسنگ را زبر، و آن چاه را بئر مزبوره گویند. شاعر گوید:حتی اذا حبل الدلاء انحلاو انقاض زبر احاله فابتلا. (تاج العروس ).انباشتن چاه ...
-
ظفری
لغتنامه دهخدا
ظفری . [ ظَ ف َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب به ظفر و هو بطن من الانصار و هو کعب بن الخزرج بن عمروبن مالک بن الاوس واسم ظفر کعب و المشهور بالنسبة الیه یونس بن محمدبن انس بن فضالة الظفری من اهل المدینة روی عن ابیه له صحبة روی عنه فضیل بن سلیمان النمری و حفی...
-
هیزم
لغتنامه دهخدا
هیزم . [ زُ ] (اِ) وقاد. وقید.وقود. (منتهی الارب ). حطب . هیمه . چوب برای سوختن . چوب خشک سوختنی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتندپشته ٔ هیزم بدو برداشتند. رودکی .هیزم خواهم همی ...