کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حضین
لغتنامه دهخدا
حضین . [ ح ُ ض َ ] (اِخ ) ابن منذر رقاشی بن حرث بن وعله بن المجالدبن یثربی بن ریان بن حرث بن ملک بن شیبان بن قرهل . یکی از بنی رقاش ، مکنی به ابی ساسان . تابعی و شاعر است . بعضی کنیت او را ابوالیقظان گفته اند و برخی گویند ابوساسان لقب اوست و کنیت او ...
-
واژههای همآوا
-
حزین
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندوهگین، غمناک، غمانگیز ۲. حزنآور، حزنانگیز ≠ شاد، مشعوف ۳. غمین، محزون، متاسف، محزون، مغموم، ملول، نژند
-
هذین
لغتنامه دهخدا
هذین . [ها ذَ ن ِ ] (ع ضمیر، اِ) هذان ِ. تثنیه ٔ هذا. اسم اشاره برای مثنی در حالت نصب و جر. رجوع به هذا شود.
-
حزین
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) اندوهناک ، غمگین .
-
حزین
لغتنامه دهخدا
حزین . [ ح َ ] (اِخ ) آبی است به نجد. (معجم البلدان ).
-
حزین
لغتنامه دهخدا
حزین . [ ح َ ] (ع ص ) محزون . مهموم . غمناک . اندوهناک . اندوهگین . (دهار) (منتهی الارب ). غمگن . غمگین . غمین . اندوهگن . غمنده . مغموم . افسرده : مِحزان ، حزنان ؛ که خاطری حزین دارد. ضد مسرور. (معجم البلدان ). ج ، حِزان . حُزناء : چون یعقوب را دید ...
-
حزین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hazin غمگین؛ اندوهگین؛ اندوهناک؛ غمناک.
-
جستوجو در متن
-
ابوساسان
لغتنامه دهخدا
ابوساسان . [ اَ ] (اِخ ) حُضَین بن المنذربن وعلة الرقاشی . تابعی است .
-
غائظ
لغتنامه دهخدا
غائظ. [ ءِ ](ع ص ) نعت فاعلی از غیظ. آنکه غیظ آرد : و سمیت غیاظاً و لست بغائظعدواً و لکن الصدیق تغیظ.حضین بن منذر.
-
غیاظ
لغتنامه دهخدا
غیاظ. [ غ َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار غیظآرنده . بسیار خشمناک . صیغه ٔ مبالغه از غیظ. حضین بن منذر گوید : و سمیت غیاظاً و لست بغائظعدواً ولکن للصدیق تغیظ. (از لسان العرب ذیل غیظ).
-
غیاظ
لغتنامه دهخدا
غیاظ. [غ َی ْ یا ] (اِخ ) ابن حضین بن منذر. از قبیله ٔ بنی عمروبن شیبان ذهلی سدوسی و از سوارانی بود که در جنگ صفین رایت علی (ع ) را به دست داشت . رجوع به لسان العرب ذیل غیظ و هم غَیّاظ بمعنی «بسیار غیظآرنده » شود.
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ترکه .صاحب تاریخ سیستان در تحت عنوان : آمدن سیف بن عثمان الطارابی و حضین بن محمد القوسی به سیستان گوید: و حفص بن ترکه را بگرفتند و بند برنهادند و یاران او را بازداشتند و حبیب بن ترکه صاحب شرط حفص بود و بدر طعام بود کس فرستاد...
-
حجار
لغتنامه دهخدا
حجار. [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن ابجربن جابر عجلی . ادراک دارد (یعنی پیغمبر را درک کرده است ). ابن درید در «اخبار المنشورة» حدیثی آورده که حجار به پدرش که مسیحی بود گفت : می بینم هرکس به این دین درمی آید بزرگ شود، میخواهم من نیز داخل شوم . پدر گفت : صب...