کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضیض 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حضیض 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← حضیض زمینی
-
واژههای مشابه
-
حضیض 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← حضیض خورشیدی
-
perihelion
حضیض خورشیدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] موقعیتی در مدار زمین یا هر جِرم دیگر به دور خورشید که در آن، جرم مورد نظر در نزدیکترین فاصله از مرکز خورشید قرار گیرد متـ . حضیض 1
-
apsidal motion
حرکت اوج و حضیض
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] چرخش خط اوج و حضیض در مدار بیضوی جِرمی به دور جِرم دیگر که براثر اختلالات گرانشی یک یا چند جِرم آسمانی دیگر در نزدیک آن دو رخ میدهد
-
apsidal line, line of apsides, apse line
خط اوج و حضیض
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] خطی فرضی که از نقطۀ اوج و حضیض در مدار بیضوی جِرمی به دور جِرم دیگر میگذرد
-
apsis, apse
اوج یا حضیض
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] نقاطی در مدار بیضوی جِرمی به دور جِرم دیگر، هنگامی که آن دو در دورترین یا نزدیکترین فاصله نسبت به هم باشند
-
جستوجو در متن
-
حضض
لغتنامه دهخدا
حضض . [ ح ُ ض ُ ](ع اِ) ج ِ حضیض . (منتهی الارب ). رجوع به حضیض شود.
-
گولان
لغتنامه دهخدا
گولان . [ گ َ / گُو ] (اِ) نام دوایی است که از بیخ درخت شمشاد سازند. (آنندراج ). نوع نر از گیاه اسل . (ناظم الاطباء). شعوری گوید: بر وزن و معنی جولان است که نوع اعلای آن در مکه یافت می شود و آن را به عربی حضیض مکی گویند. (شعوری ج 2 ص 303).
-
ممات
لغتنامه دهخدا
ممات .[ م َ ] (ع مص ، اِمص ) مرگ . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مردن . نماندن . فوت . بمردن . (تاج المصادر بیهقی ). موت . (اقرب الموارد). واقعه . ارتحال . مقابل حیات . مقابل محیا. مقابل زندگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : أم حسب الذین...
-
معارج
لغتنامه دهخدا
معارج . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ معراج . (منتهی الارب ) (دهار). ج ِ معرج [ م ِ رَ / م َ رَ ] . (ناظم الاطباء). ج ِ معرج و معراج . (اقرب الموارد). نردبانها و این جمع معراج است . (غیاث ) (آنندراج ). پایه ها : در مدارج موجودات و معارج معقولات بعد از نبوت ک...
-
مشارکت
لغتنامه دهخدا
مشارکت . [ م ُ رَ / رِ ک َ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی شراکت و انبازی و حصه داری وبهره برداری . (ناظم الاطباء). شرکت : و در این تن سه قوه است یکی خرد و سخن و جایگاهش سر به مشارکت دل و دیگر خشم جایگاهش دل . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). دو مهتر بازگش...
-
هبوط
لغتنامه دهخدا
هبوط. [ هَُ ] (ع مص ) فرودآمدن از بالا. نازل شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). فرود آمدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). مقابل عروج . مقابل صعود. فروشدن . به زیر آمدن . || در نشیب و پستی واقع شدن . || به بدی درافتادن . ...
-
خارج
لغتنامه دهخدا
خارج . [ رِ ] (ع ص ) بیرون رونده .(آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بیرون شونده . (مهذب الاسماء)(اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد) (تاج العروس ). بیرون شده : او من کان میتاً فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها. (...