کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضور قلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حضور در همه جا
دیکشنری فارسی به عربی
لزوم
-
حضور در صحنه سیاسی
دیکشنری فارسی به عربی
الحضور في الساحة
-
به حضور فرا خواند
دیکشنری فارسی به عربی
استدعى
-
خواستار حضور شد
دیکشنری فارسی به عربی
استحضر
-
به حضور طلبید
دیکشنری فارسی به عربی
استحضر ، استدعى
-
حال و حضور
فرهنگ گنجواژه
حال و هوا.
-
به حضور طلبیدن (فرا خواندن)
دیکشنری فارسی به عربی
استدعاء
-
حضور خود را در منطقه حفظ کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَفَظَ بِوجودِه في المنطقة
-
سفیرى را به حضور طلبید (فرا خواند)
دیکشنری فارسی به عربی
استدعي سفيراً
-
جستوجو در متن
-
محاضره
واژگان مترادف و متضاد
۱. حضور قلب ۲. بحث، گفتگو ۳. پرسش و پاسخ، جواب و سوال
-
شاهد
فرهنگ نامها
(تلفظ: šāhed) عربی گواه ، حاضر ، مرد خوبروی ؛ در قدیم) به مجاز) محبوب ، خدای تعالی ؛ در تصوف) خداوند به اعتبار ظهور و حضور در قلب سالک ؛ در قدیم) به مجاز) عالی ، خوب ، دلپذیر .
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ، ق ) وسط. (ترجمان القرآن جرجانی ). به معنی وسط و میان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). جعشم . (منتهی الارب ). بین . میان . وسط هرچیز. میان چیزی . قسمت وسطی آن چیز. (از یادداشت مؤلف ). وسط (در مکان ). وسط جایی .میان . آن قسمت ا...
-
پیش رو
لغتنامه دهخدا
پیش رو. [ ش ِ ] (ق مرکب ) مقابل پشت سر. مقابل غیاب و غیبت و قفا. امام . در حضور. خلاف پشت سر. برابر. بنزد. نزدیک . برابر چشم . قدام . پیش روی : بجنبید بر بارگی شاه نوز قلب سپه رفت تا پیش رو. فردوسی .ازین هر سه کهتر بود پیش رومهین باز پس ، در میان ماه...
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . (اِ، ق ) وسط هر چیز مانند میان مجلس و میان شهر یا میان باغ و امثال آن .(از انجمن آرا). وسط چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). در مقابل کنار باشد و به عربی وسط گویند. (از برهان ). بین . (ترجمان القرآن جرجانی ). آن جایی از درون هر سطحی که از کنارهای آن ...
-
زینب
لغتنامه دهخدا
زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) بنت الامام علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب ، سبط رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم . ابن اثیر گوید: او در حیات حضرت رسول اکرم متولد شد و با پسرعمش ، عبداﷲبن جعفربن ابی طالب ازدواج کرد. حضرت زینب با برادرش حضرت حسین در وقعه ٔ کربلا...