کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضور در صحنه سیاسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حال و حضور
فرهنگ گنجواژه
حال و هوا.
-
به حضور طلبیدن (فرا خواندن)
دیکشنری فارسی به عربی
استدعاء
-
سفیرى را به حضور طلبید (فرا خواند)
دیکشنری فارسی به عربی
استدعي سفيراً
-
جستوجو در متن
-
الحضور في الساحة
دیکشنری عربی به فارسی
حضور در صحنه سياسي
-
stage fright
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترس صحنه، وحشت حاصله در اثر ظهور در صحنه نمایش
-
property master, prop master
مسئول وسایل صحنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] یکی از اعضای گروه تولید که ساخت و تهیۀ وسایل صحنه بر عهدۀ اوست و در حفظ تداوم حضور اشیا و وسایل صحنۀ فیلم با منشی صحنه همکاری میکند
-
staged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صحنه، در صحنه ظاهر شدن، مرحله دار شدن
-
stages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مراحل، مرحله، صحنه، طبقه، صحنه نمایش، پله، وهله، پایه، پردهگاه، اشکوب، در صحنه ظاهر شدن، مرحله دار شدن
-
joint ballot
رأیگیری مشترک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] رأیگیری در نشستی که نمایندگان هر دو مجلس قانونگذاری در آن حضور دارند
-
stage left, house right, prompt side, PS
چپِ صحنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] قسمتی از صحنه که در طرف چپ بازیگر قرار دارد و از دید تماشاگر طرف راست صحنه محسوب میشود
-
stage right, house left, opposite prompt side, OP 2
راستِ صحنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] قسمتی از صحنه که در طرف راست بازیگر قرار دارد و از دید تماشاگر طرف چپ صحنه محسوب میشود
-
قره سو
لغتنامه دهخدا
قره سو. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (رود...) از شمال کرمانشاه به جنوب آن جاری است ، و از شمال شرقی میگذرد. شعبه ای از آن از صحنه میگذرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
props/ prop, properties, scenery, set props/ set prop
وسایل صحنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] اثاثیه و اشیای منقول موجود در صحنه
-
absentee voting
رأیدهی غایبان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] شرکت در انتخابات بدون حضور در پای صندوق رأی، به دلایل مجاز
-
obstructionism
نصابشکنی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] استفادۀ سامانمند از عدم حضور عمدی گروهی از نمایندگان در هنگام رأیگیری بهعنوان یک حربه