کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حضور ذهن
دیکشنری فارسی به عربی
آنية
-
حضور قلب
لهجه و گویش تهرانی
با توجه
-
معرف حضور
واژهنامه آزاد
معروف حضور، آشنا. زبانزدِ «معرِّف حضور» _با کسره_ نادرست است و به جای آن باید گفت «معرَّف حضور» _با فتحه_ یا «معروف حضور»، یعنی کسی که از پیش به ما معرفی یا شناسانده شده است.
-
نسبت حضور پالس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← نسبت حضور تَپ
-
pulse duty factor, pulse duty cycle, duty cycle, reciprocal duty ratio
نسبت حضور تَپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نسبت پهنای تَپ/ پالس به بازۀ تکرار تَپ/ پالس متـ . نسبت حضور پالس
-
حضور به هم رساندن
فرهنگ واژههای سره
گرد هم آمدن
-
roll call
حضور و غیاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] خواندن اسامی تمام خدمه و مسافران برای بررسی و حصول اطمینان از حضور آنها در محل استقرار
-
حضور داشتن (در)
دیکشنری فارسی به عربی
احضر
-
حضور در همه جا
دیکشنری فارسی به عربی
لزوم
-
حضور در صحنه سیاسی
دیکشنری فارسی به عربی
الحضور في الساحة
-
به حضور فرا خواند
دیکشنری فارسی به عربی
استدعى
-
خواستار حضور شد
دیکشنری فارسی به عربی
استحضر
-
به حضور طلبید
دیکشنری فارسی به عربی
استحضر ، استدعى
-
حال و حضور
فرهنگ گنجواژه
حال و هوا.
-
به حضور طلبیدن (فرا خواندن)
دیکشنری فارسی به عربی
استدعاء