کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضرموت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حضرموت
لغتنامه دهخدا
حضرموت . [ ح َ رَ م َ ] (اِخ ) (یعنی خانه ٔ مرگ ) اسم اولاد سومین یقطان بود. (سفر پیدایش 10 : 26 واتو 1 : 20). و اوجد ساکنان حضرموت حالیه بود و آن مقاطعه ای است که در جنوب شرقی بلاد عرب واقع و کندرومر در آنجابسیار است لکن هوایش کثیف و دافع صحت میباشد...
-
حضرموت
لغتنامه دهخدا
حضرموت .[ ح َ رَ م َ ] (اِخ ) یکی از مخالیف شرقی یمن و بزرگترین همه ٔ مخالیف آن است . صاحب حدود العالم گوید: ناحیتی است [ بعربستان ] خرم و آبادان و اندر وی شهرهاست و رسم ایشان چنان است که هر غریبی که بشهر ایشان اندرشود و بمزگت ایشان نماز کند هر روزی ...
-
جستوجو در متن
-
ذهبان
لغتنامه دهخدا
ذهبان . [ ذُ ] (اِخ ) بطنی است از حضرموت . بی شرحی .
-
عمد
لغتنامه دهخدا
عمد. [ع َ ] (اِخ ) رودباری است در حضرموت . (منتهی الارب ).
-
حریم
لغتنامه دهخدا
حریم . [ ح ُ رَ / ح َ ] (اِخ ) بطنی است از حضرموت .
-
عندل
لغتنامه دهخدا
عندل . [ ع َ دَ ] (اِخ ) موضعی است به حضرموت . (منتهی الارب ). شهر بزرگی است در حضرموت ، و در شعر امری ءالقیس آمده است . رجوع به معجم البلدان شود.
-
عریف
لغتنامه دهخدا
عریف . [ ع ُ رَ ] (اِخ )ابن ابد. در قبیله ٔ حضرموت است . (از منتهی الارب ).
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام پسر ثوبان در حضرموت . (منتهی الارب ).
-
صهید
لغتنامه دهخدا
صهید. [ ص َ ] (اِخ )بیابانی است مابین یمن و حضرموت . (معجم البلدان ).
-
عجز
لغتنامه دهخدا
عجز. [ ع ُ ج ُ ] (اِخ ) دهی است به حضرموت . (معجم البلدان ).
-
عبدل
لغتنامه دهخدا
عبدل . [ ع َ دُ ] (اِخ ) نام شهرحضرموت است . (معجم البلدان ). رجوع به حضرموت شود.
-
حضر
لغتنامه دهخدا
حضر. [ ح َ ض َ ] (اِخ ) مخفف حضرموت است . (غیاث از شرح خاقانی ) (آنندراج ).
-
صیهد
لغتنامه دهخدا
صیهد. [ ص َ هََ ] (اِخ )بیابانی است بین مأرب و حضرموت . (معجم البلدان ).
-
ضحیان
لغتنامه دهخدا
ضحیان . [ ض َح ْ ](اِخ ) موضعی است میان نجران و تثلیث به راه یمن در کوتاه ترین راه میان حضرموت به مکّه . (معجم البلدان ).موضعی است در راه حضرموت بطرف مکه . (منتهی الارب ).