کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حضد
لغتنامه دهخدا
حضد. [ ح ُ ض ُ ] (ع اِ) حُضُض . حُضُد. (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
هزد
لغتنامه دهخدا
هزد. [ هََ زَ ] (اِ) بیدستر که سگ آبی گویند و به ترکی قندز خوانند. (انجمن آرا). حیوانی است آبی ، و آن در خشکی نیز می باشد و خصیه ٔ او را آش بچه ها و جندبیدستر میگویند. و به ترکی قندز میخوانند. (برهان ). رجوع به هزدگند شود.
-
هزد
فرهنگ فارسی معین
(هَ زَ) (اِ.) بیدستر، سگ آبی .
-
حزد
لغتنامه دهخدا
حزد. [ ح َ ] (ع مص ) منع. || قصد. || لغتی است در حصد. (منتهی الارب ).
-
هزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] hazad بیدستر؛ سگ آبی.
-
جستوجو در متن
-
حضض
لغتنامه دهخدا
حضض . [ ح ُ ض ُ / ض َ ] (ع اِ) داروئیست تلخ . حضظ. جُدُل . حُضد. حضذ. حظظ. حذل . (مهذب الاسماء). حذال .و آن بر دو نوع است : هندی و عربی . عربی آن عصاره ٔ آسر، یعنی خولان است که آنرا کحل خولان و حضض مکی نیز خوانند و هندی عصاره ٔ فیلزهرج ، یعنی راس هند...