کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حضار
/hozzār/
معنی
= حاضر
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حاضران
دیکشنری
audience, gallery, muster
-
جستوجوی دقیق
-
حضار
واژگان مترادف و متضاد
حاضران
-
حضار
فرهنگ فارسی معین
(حُ ضّ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ حاضر؛ حاضران در مجلس .
-
حضار
لغتنامه دهخدا
حضار. [ ح َ ] (اِخ ) ستاره ای است که پیش از سهیل طلوع کند. نام ستاره ای است در جانب جنوب .(مهذب الاسماء). ستاره ای است روشن در جانب جنوب . یکی از دو ستاره است که پیش از سهیل برآید و مردمان گمان برند که سهیل است و آن ستاره ٔ دیگر «الوزن » است .
-
حضار
لغتنامه دهخدا
حضار. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) شتران سفید. مقابل شوم . واحد ندارد. شتران نیکو.- ناقه ٔ حضار ؛ شتران ماده ٔ قوی نیک رو.|| خلوق بر روی دختر و آن نوعی از خوشبوی است . (آنندراج ).
-
حضار
لغتنامه دهخدا
حضار. [ ح ُ ] (ع اِ) بیماریی است شتر را. دردیست که شتران را پیدا شود.
-
حضار
لغتنامه دهخدا
حضار. [ ح ُ / ح ِ ] (ع ص ، اِ) شتران سپیدنیکو یا شتران سرخ . واحد و جمع در آن یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشتر نیک رو. (مهذب الاسماء).
-
حضار
لغتنامه دهخدا
حضار. [ ح ُض ْ ضا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاضر. حاضران . حاضرین : یکی از حضار بعد از سماع تمامی این غزل را از قوال طلب کرد. (مقدمه ٔ کلیات سعدی ).
-
حضار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حاضر] hozzār = حاضر
-
حضار
دیکشنری فارسی به عربی
جمهور , حضور , مدرج
-
واژههای مشابه
-
حضار در کلیسا
دیکشنری فارسی به عربی
تجمع
-
با حضّار مشاوره كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استشار المجتمعين
-
واژههای همآوا
-
هزار
واژگان مترادف و متضاد
۱. الف ۲. بلبل، عندلیب، هزاردستان
-
هزار
واژگان مترادف و متضاد
بلبل، عندلیب، هزاردستان