کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حصیدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حصیدة
لغتنامه دهخدا
حصیدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حصید. کشت دروده . درویده . بدروده . بدرویده . || زیرنای کشت نزدیک زمین که داس بدان رسیدن نتواند. (منتهی الارب ). بن شوی غله که در زمین ماند. (مهذب الاسماء). || کشت زار.
-
جستوجو در متن
-
محصود
لغتنامه دهخدا
محصود. [ م َ ] (ع ص ) زراعت دروده . حصیدة. (منتهی الارب ). کشت دروشده . احاطه شده . (ناظم الاطباء).
-
حصادت
لغتنامه دهخدا
حصادت . [ ح َ دَ / ح ِ دَ ] (ع اِ) حصادة. هنگام درودن کشت . درودنگاه . هنگام درو. (منتهی الارب ). || گیاهی است که از خوردن آن گوسفند را علت حباط عارض گردد. || کشت دروده . حصید. حصیده . محصود.
-
کلش
لغتنامه دهخدا
کلش . [ ک ُ ل َ ] (اِ) قسمت خشن و درشت ساقها و برگهای گندم و جو و امثال آن که در زمین پس از درو ماند. آنچه ازساق و ریشه ٔ حبوب پس از درو در زمین ماند. آنچه از ساق و کشت پس از درو بر جای ماند. کاه و ساق درشت بر جای مانده از گندم و جو ومانند آن . ساقه ...
-
حصائد
لغتنامه دهخدا
حصائد. [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حصیده . دروده ها. درویده ها. || حصائد السنة؛ کلامهای مکروه که موجب رسوائی شود. گفتارهای بیهوده . گفته ها که بدان زیان ببرند. (مهذب الاسماء). الناس حصائد السنتهم ؛ مردمان دروده های زبان خویشند؛ یعنی گفته های آنان سبب مرگ و...
-
دروده
لغتنامه دهخدا
دروده . [ دُ دَ / دِ ] (ن مف ) دروده شده . حصادکرده . محصود. حصید. حصیدة. صریم . (دهار) : کشتی از بس زار کشته ، کشتزاری گشته لعل سر دروده وز تن آواز امان انگیخته . خاقانی (دیوان ص 397).منم جو کشته و گندم دروده ترا جو داده و گندم نموده . نظامی .زاهد ق...
-
کشت زار
لغتنامه دهخدا
کشت زار. [ ک ِ ] (اِ مرکب ) زراعتگاه . زمین زراعت شده . مزرعه .پالیز. مَحقَلَه . (یادداشت مؤلف ). کشتمند. زمین زراعت شده و غالباً مراد زمینی است باکشت : و گر اسب در کشت زاری شودکسی نیز بر میوه داری شود. فردوسی .بیامد خداوند آن کشت زاربه پیش نگهبان ب...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...