کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حصیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حصیب
لغتنامه دهخدا
حصیب . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) او راست : الموالید و تحویلها فی احکام النجوم . (کشف الظنون ).
-
حصیب
لغتنامه دهخدا
حصیب . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) او راست : کتاب البیطرة. (ابن الندیم ).
-
حصیب
لغتنامه دهخدا
حصیب . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) صحابی است و حدیثی بدو منسوب است . (الاصابة ج 2 ص 79).
-
حصیب
لغتنامه دهخدا
حصیب . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) وادیی است به یمن و زبید در این وادی واقع است .و زنان حصیب بحسن و جمال بر دیگر زنان یمن فایقند واز این جاست مثل : اذا دخلت الحصیب فهرول . یاقوت از جمحی نقل کند که حصیب نام آن شهر است و زیبد نام وادی آن است . و نسبت بدان حصیبی...
-
واژههای همآوا
-
حسیب
فرهنگ نامها
(تلفظ: hasib) (عربی) (در قدیم) دارای فضل و کمال اکتسابی یا ذاتی ، بزرگوار ؛ از اسامی خداوند .
-
حسیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. کافی ۲. محاسب ۳. والا گهر ≠ بدنژاد ۴. بزرگمنش، بزرگوار ۵. فاضل، باکمال ۶. دادوستد، معامله ۷. شمار، شماره
-
حسیب
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) حساب کننده ، محاسب .
-
حسیب
لغتنامه دهخدا
حسیب . [ ح َ ] (اِخ ) لقب محمدبن خطیر فرغانی . رجوع به محمد ... شود.
-
حسیب
لغتنامه دهخدا
حسیب . [ ح َ ] (اِخ ) لقب محمودبن علی باشا حسیب . او راست : رسالة سنیة و عقیدة سنیة و احکام فقهیة علی مذهب السادة الحنفیة چ بولاق 1300 هَ . ق . (معجم المطبوعات ).
-
حسیب
لغتنامه دهخدا
حسیب . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) شمارکننده . (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شمارگر. حساب کننده . (غیاث ). شمارگیر. (منتهی الارب ). شمرنده . شمارکن . (السامی فی الاسامی ). محاسب : کفی باﷲ حسیباً؛ ای محاسباً. || نامی از نامهای خدای تعالی . || م...
-
حسیب
لغتنامه دهخدا
حسیب . [ ح ِ ] (ع اِ) مماله ٔ حساب . شمار. حساب : بهره ٔ خویشتن از عمر فراموش مکن رهگذارت به حسابست نگهدار حسیب .ناصر خسرو.روزی بیرنج جوی و بی حسیب کز بهشتت آورد جبریل سیب . مولوی .از انار و از ترنج و خوخ و سیب وز شراب و شاهدان بی حسیب . مولوی .چو در...
-
حسیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] hasib ۱. محاسب؛ حسابکننده.۲. (صفت) دارای حَسَب و کَرَم؛ بزرگوار.
-
حسیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ حساب] [قدیمی] hesib شمار؛ شماره.