کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حصرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حصرم
/hesrem/
معنی
غورۀ انگور.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حصرم
فرهنگ فارسی معین
(حِ رِ) [ ع . ] (اِ.) غورة انگور، میوه نارس .
-
حصرم
لغتنامه دهخدا
حصرم . [ ح ِ رِ ] (ع اِ) خرما که هنوز پخته نباشد. خرمای ناپخته . خرمای نارسیده . غوره ٔ خرما. ج ِ حصرمة. || غوره . غوره ٔ انگور. انگور شیرین ناشده . کحب . کحبة؛ انگور که هنوز سبز است . انگور ترش و نارسیده . گودک . (مهذب الاسماء). انگور سبز ناشیرین : ...
-
حصرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hesrem غورۀ انگور.
-
واژههای مشابه
-
گشنیز حصرم
لغتنامه دهخدا
گشنیز حصرم . [ گ ِ زِ ح ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان ) (آنندراج ). و گشنیزه نیز آمده است : حرمت می را که می گشنیز دیگ عیشهاست بر سر گشنیزه ٔ حصرم روان افشانده اند.خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 114).
-
واژههای همآوا
-
حثرم
لغتنامه دهخدا
حثرم . [ ح ِ رِ ] (ع اِ) اِربنه . یا طرف اربنه . || دایره زیر بینی میان لب زبرین .
-
حسرم
لغتنامه دهخدا
حسرم . [ ح ِ رِ ] (ع اِ) حشرم . میدانی در السامی فی الاسامی گوید: الیعسوب ؛ منج نر. الحشرم و النخروب ؛ غینة منج . الکواره و الخیلة؛ خانه ٔ منج . الراقود مثله - انتهی . خانه ٔ زنبور.
-
جستوجو در متن
-
گورک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) غوره ، حصرم .
-
کجب
لغتنامه دهخدا
کجب . [ ک َ ] (اِ) حصرم است . کجم . غوره . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به حَصرِم شود.
-
حصرمة
لغتنامه دهخدا
حصرمة. [ ح ِ رِ م َ ] (ع اِ) یکی حصرم . یک حبه ٔ غوره . || یک خرمای نارسیده . ج ، حصرم .
-
حصرمی
لغتنامه دهخدا
حصرمی . [ ح ِ رِ ](ص نسبی ) نسبت به حصرم پدر غوربن حصرم . (سمعانی ).
-
انفافین
لغتنامه دهخدا
انفافین . [ ] (اِ) به رومی حصرم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). در یادداشتی که از ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان نقل شده ، انفاقین است . و رجوع به حصرم و ماده ٔ زیر شود.
-
غورک
لغتنامه دهخدا
غورک . [ غ َ رَ ] (اِخ ) ابن حِصرِم . او حضرمی است و از صادق (ع ) روایت کند.