کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حصر
/hasr/
معنی
١. دور چیزی را گرفتن؛ احاطه کردن: حصر آبادان.
٢. شمارش کردن.
٣. انحصار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حد، محدودیت
۲. تنگدلی
۳. احاطه، محاصره
۴. احاطه کردن، دربر گرفتن، محاصره کردن
۵. محصور کردن، تنگگرفتن
۶. شمارش
دیکشنری
limit, profuse, restriction
-
جستوجوی دقیق
-
حصر
واژگان مترادف و متضاد
۱. حد، محدودیت ۲. تنگدلی ۳. احاطه، محاصره ۴. احاطه کردن، دربر گرفتن، محاصره کردن ۵. محصور کردن، تنگگرفتن ۶. شمارش
-
حصر
فرهنگ فارسی معین
(حَ صَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به سخن درماندن . 2 - تنگدل شدن . 3 - (اِمص .) تنگدلی .
-
حصر
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) محاصره کردن ، احاطه کردن .
-
حصر
لغتنامه دهخدا
حصر. [ ح َ ] (ع اِ) احاطه . محاصره . و در فارسی با فعل کردن و شدن صرف شود.
-
حصر
لغتنامه دهخدا
حصر. [ ح َ ] (ع مص ) حصر چیزی ؛ وارسیدن همه ٔ آنرا. فراگرفتن همه را. گرد گرفتن کسی را. احاطه کردن . || محاصره کردن . اندر حصار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در حصار کردن : اعداش را نبد مدد الاّ عذاب و حصرخوش باد آن پسر که پدر باشدش چنان . منوچهری .بر ...
-
حصر
لغتنامه دهخدا
حصر. [ ح َ ص َ ] (ع مص ) تنگ دل شدن . (آنندراج ). || بسته شدن در سخن گفتن . (زوزنی )(آنندراج ). || بخیل بودن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) تنگدلی . || بخل . || بستگی در سخن . (ناظم الاطباء).
-
حصر
لغتنامه دهخدا
حصر. [ ح َ ص ِ ] (ع ص ) بخیل . مردی گران جان که هیچ خیر ندهد. (مهذب الاسماء). فرومایه . || بسته . || عاجز. || مرد رازدار.
-
حصر
لغتنامه دهخدا
حصر. [ ح ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ حصیر. (یادداشت مؤلف ).
-
حصر
لغتنامه دهخدا
حصر. [ح ُص ْ / ح ُ ص ُ ] (ع اِمص ) شکم گرفتگی . احتباس غایط. (ناظم الاطباء). گرفتگی شکم . (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). شکم گرفتگی . بسته شدن شکم . بستگی . یبوست . سدة.
-
حصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hasr ١. دور چیزی را گرفتن؛ احاطه کردن: حصر آبادان.٢. شمارش کردن.٣. انحصار.
-
حصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hasar ۱. در نطق و سخن درماندن.۲. تنگدل شدن.۳. تنگدلی.۴. بخل.۵. عجز در سخن.
-
واژههای مشابه
-
حصر کردن
واژگان مترادف و متضاد
منحصر کردن، انحصاری کردن، اختصاص دادن، مختصگردانیدن
-
حصر شوعال
لغتنامه دهخدا
حصر شوعال . [ ] (اِخ ) (قریه یا آشیانه ٔ روباه ) و آن دهی است که در جنوبی املاک یهودا واقع بوده از آن پس به شمعون داده شد. (صحیفه ٔ یوشع 15، 28 و 19:3 و اول تواریخ ایام 4:28). و بعد از اسیری دوباره آباد شد. (نحمیا 11:27). ولتون گمان میبرد که در موقع ...
-
حصر قضایا
لغتنامه دهخدا
حصر قضایا. [ ح َ رِ ق َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) مقابل اهمال آن . موضوع قضیه ٔ حملی یا جزوی شخصی بود، یعنی قابل وقوع شرکت نبود یا بود. و بر تقدیر اول ، قضیه را مخصوصه و شخصیه خوانند و آن یا موجبه بود، مانند: زید کاتب است . یا سالبه بو...